وبلاگ رسمی مرحوم دکتر محمد جواد صاحبی

رئیس سابق هیئت مدیره و شورای علمی دین پژوهان کشور

وبلاگ رسمی مرحوم دکتر محمد جواد صاحبی

رئیس سابق هیئت مدیره و شورای علمی دین پژوهان کشور

وبلاگ رسمی مرحوم دکتر محمد جواد صاحبی
پیوندها

دانش‏گسترى در تمدن اسلامى

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ق.ظ

پیامبر خاتم(ص) با سر دادن نداى
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»
جهان‏بینى ویژه و نوینى را عرضه داشت. این جهان بینى با تکیه بر وحدانیت‏خدا و روز بازپسین دلهاى انسانها را به سوى جهانى برتر از جهان ماده و طبیعت‏سوق داد، اگر چه که دیدگان بشر را نیز به روى طبیعت و جهان مادى گشود و راههاى شناسایى کائنات و حقیقت اشیا و اندیشیدن به شگفتیهاى طبیعت و تامل در کیفیت و اسرار وجود را به وى آموخت و در این سیر او را به تعقل و تفکر و بهره‏گیرى از مشاهده و حس و تجربه فراخواند. تردیدى نیست که در پرتو این نگرش به هستى، بینش مسلمانان ژرفتر و آگاهیشان گسترده‏تر و انگیزه آنان براى بدست آوردن دانش بیشتر شد، افزون براین، گفتارهاى بلیغ پیامبر(ص) و خاندان و اصحاب نامدارش درباره منزلت دانش، اشتیاق ایشان را به تحصیل علم افزون ساخت.
آنچه از این گفتارها در نصوص دینى به یادگار مانده است، چنان بسیار است که گرد آوردن آنها در یک فصل ممکن نیست، از اینرو، در اینجا به این گفته شریف بسنده مى‏شود:
«کسب علم کن زیرا آن کس که به خاطر خدا بیاموزد چنان است که کارى نیکو انجام داده و آن کس که درباره‏اش سخن بگوید خدا را ستایش کرده است. آن که علم را پژوهش کند خدا را پرستیده و آن که تعلیمش را اشاعه دهد، خیرات کرده و آن که علم را به هدفهاى شایسته‏اش برساند خدا را عبادت کرده است. علم صاحبش را توانا مى‏سازد تا حلال را از حرام باز شناسد، راه بهشت را روشن مى‏سازد، دوست ما در بیابان، همدم ما در تنهایى و یار ما به هنگام محرومیت از دوستان و نیز رهنمون ما به سعادت، نگهدار ما در بینوایى، زینت ما در جمع یاران و زره ما در برابر دشمنان است. با کسب علم بنده خدا به درجات رفیع نیکى و به مقامى شریف مى‏رسد، در این جهان همدم بزرگان و در آن جهان قرین سعادت کامل است. » (1)
از اینها گذشته، پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن بسیار تشویق مى‏کرد. چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران را که نمى‏توانست فدیه بپردازد در صورتى‏که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد مى‏آموخت آزاد مى‏ساخت. همچنین به تشویق وى بود که زید بن ثابت زبان عبرى یا سریانى - یا هر دو زبان - را فرا گرفت و این تشویق وترغیب سبب مى‏شد که صحابه به جستجوى علم روى آورند، چنانکه عبدالله بن عباس، بنابر مشهور، به کتب تورات و انجیل آشنایى پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص به تورات و به قولى نیز به زبان سریانى، وقوف پیدا کرده بود. (2)
این‏همه تاکید بر ارجمندى دانش‏اندوزى در جامعه‏اى که در هیچ یک از میدانهاى علوم، جنبشى از خود بروز نمى‏داد،از نظر پژوهشگران بسیار مهم تلقى شده است. براى اینکه مترقى‏ترین قبیله عرب، غسانى‏ها بودند که از حیث تمدن و ارتقاى عقلى و فکرى نسبت‏به تمام عرب حتى اهالى حیره، امتیاز و برترى داشتند. زیرا آنها از فرهنگ و تمدن یونان و روم بهره‏مند بودند، حتى برخى از آنها با ایرانیان یا رومیان علاقه نشان مى‏دادند و به دو زبان پارسى و رومى سخن مى‏راندند و دین آنها نسبت‏به کیش اعراب امتیاز داشت زیرا آنها یا مسیحى و یا زردشتى بودند. ولى با تمام این احوال، از علم و ادب چیزى که در خور یادکردن باشد نیندوختند. (3)
بلاذرى در فتوح البلدان آورده است:
«هنگام ظهوراسلام، درقبیله قریش که سررشته‏دار اموربودند، بیش از هفده نفرباسواد که از نعمت‏خواندن و نوشتن برخوردار باشند، وجود نداشت. او این هفده تن را نام مى‏برد و سپس از شمار اندک باسوادان قبایل دیگر یاد مى‏کند و آنگاه مى‏افزاید: به خاطر کم بودن نویسنده و نوشتار، هر کس را که نوشتن و تیراندازى و شناکردن مى‏دانست «کامل‏» لقب مى‏دادند.» (4) سخن از دانش و دانش‏اندوزى در چنین جامعه‏اى، آنهم به آن اندازه که در قرآن و کلمات محمد(ص) و خاندان گرامى او آمده است، واقعا شگفت‏آور است.
از این مقوله که بگذریم، ماهیت احکام اسلام و اجراى درست آنها، تعلیم و تعلم و حتى خلاقیت و اختراع را اجتناب‏ناپذیر مى‏ساخت، مانند علم هیئت و نجوم که در تعیین اوقات نماز و روزه و تشخیص سمت و سوى قبله به مؤمنان یارى مى‏رسانید. و یا ریاضیات و هندسه که در تعیین میزان مالیاتهایى چون خمس و زکات و خراج و سهم الارث وکفارات ودیات و... به‏آنان کمک مى‏کرد همچنین آموزش قواعد جنگ و آلات نظامى و حتى اختراع و نوآورى در این باره که لازمه اجراى‏احکام دفاع و جهاد بود، بخصوص تاکید اسلام بر جهاد و آمادگى نظامى و ساختن سلاح‏هاى جنگى،اهمیت آن رادو چندان مى‏کرد. (5)
علاوه‏براینها، تاکید اسلام بر حفظ سلامتى وبهداشت تن و روان، از عواملى‏بودکه‏مسلمانان‏رابه‏فراگیرى‏وگسترش‏علم‏پزشکى‏ترغیب‏مى‏نمود.
به رغم این همه اصرار و ابرام بر دانش پژوهى و دانش‏گسترى، هنوز هم کسانى تحت تاثیر اندیشه‏هاى ناسیونالیستى با تشبث‏به برخى از گرایشها که مربوط به افراد و یا گروههایى از مسلمانان و یا شرایط و زمان و مکان ویژه‏اى بوده است، به انکار و مسخ و تحریف حقایق مى‏پردازند و این کتمان حق تنها به اروپاییان متعصب و کینه‏توزى چون گوبینو و ارنست رنان و... محدود نمى‏شود، بلکه عوامل فراماسونرى در ایران نیز دست کمى از آنان ندارند. (6)
کیفیت دانش‏گسترى مسلمانان
این آموزه‏ها به مدد ایمان درونى، سبب مى‏شود تا مسلمانان نخست‏به فرا گرفتن معارف دین خود بپردازند. از اینرو، به یاد سپردن و قرائت قرآن و حدیث و پس ازآن ضرورت تفسیرنصوص دینى واستنباط‏احکام شرعى دانشهایى را ایجاب مى‏کرد که تا آن روزگار پیشینه‏اى نداشت.
این پدیده نو، با احساس تعهد مؤمنان نسبت‏به صیانت از قرآن و حدیث، لزوم ثبت متون مذکور را اجتناب‏ناپذیر مى‏نمود به همین جهت گروهى به نام کاتبان وحى و حدیث در جامعه‏اسلامى بوجود آمدند و مانع از مسخ وتحریف میراث رسول اکرم(ص) شدند.
تاکید قرآن بر اهمیت قلم و نگارش، و ارجمندى آن نزد پیامبر و خاندان وى این رغبت را تشدید مى‏نمود. (7) از اینرو، کتابت و تالیف در سرزمین اسلام اعتبار ویژه‏اى یافت و هر روز بر شمار کسانى که اندوخته‏هاى قاریان و راویان را مى‏نگاشتند افزوده مى‏شد. یکى از این نویسندگان سعید بن جبیر (م‏96ه/714م) است که خود، این واقعیت را چنین گزارش کرده است:
«در کلاس درس ابن عباس، من معمولا بر روى صفحه کاغذ مى‏نوشتم، اگر صفحه کاغذ پر مى‏شد بر قسمت چرمى بالاى کفشهایم مى‏نوشتم و سپس بر دستهایم مى‏نوشتم، پدرم همواره به من مى‏گفت: درسها را حفظ کن، اما حفظ آن همراه با نوشتن باشد. هنگامى که از درس فارغ شدى و به خانه بازگشتى، گفته‏هاى استاد را بنویس، در این صورت اگر به آنها نیاز داشته باشى یا حافظه تو مدد نکند، تو آن گفته‏ها را بصورت نوشته در اختیار خواهى داشت.»
آقاى ضیاءالدین سردار، سردبیر مشاور مجله inguitry ، در توضیح این گزارش، مى‏نویسد: براستى ابن جبیر بر روى چه چیزى مى‏نوشت؟ احتمالا کاغذ مورد استفاده‏اش از پاپیروس بود که از ریشه گیاهى به همین نام ساخته مى‏شد و یا ورقى از پوست‏بز بود. یادداشتهاى جمع‏آورى شده‏اى از این نوع، به سادگى بین دانش پژوهان و طالبان علم رد و بدل مى‏شد. غالبا این یادداشتها به‏صورت کتاب در مى‏آمد. (8)
مدارک بدست‏آمده حاکى‏ازآن است که عروة بن زبیر(م 95-94) نخستین کسى بود که به جمع‏آورى این چنین یادداشتهاى ورق پاره‏اى همت گماشت،شاگرد وى زهیر(م 125) تعداد بسیار زیادى از این کتابها راجمع‏آورى کرد به گونه‏اى که در منزلش جایى براى دیگر امور نبود. (9)
وقتى مسلمانان سمرقند را گشودند(94 ه.ق، 712 م)، تهیه خمیر کتان و دیگر گیاهان الیافدار را از چینیان آموختند که از آن خمیر صفحات بسیار نازک مى‏ساختند و خشک مى‏کردند این صنعت‏به خاور دور و نزدیک آمد و در زمانى که هنوز اوراق بردى (پاپیروس) فراموش نشده بود، به جاى کاغذ پوستى به کار رفت.
در سال 751 میلادى (130 سال بعد از ظهور اسلام)، مسلمانان اسیران جنگى چینى را که از چین همراه آورده بودند در شهر سمرقند مقیم کردند. شرط آزادى آنان را ادامه شغل سابقشان قرار دادند. آنگاه معلوم شد که بعضى از اسرا در کارخانه کاغذ سازى کار مى‏کرده‏اند. همین امر سبب شد که در شهر سمرقند صنایع کاغذ سازى مهمى رشد کرد. (10) نخستین کارگاه کاغذ سازى در قلمرو اسلام، به سال 178 ق (794م) دربغداد به‏دست فضل بن یحیى، وزیر هارون‏الرشید گشوده شد، آنگاه مسلمین این صنعت را به سیسیل و اسپانیا بردند و از آنجا به ایتالیا و فرانسه رسید. پیش ازآن کاغذازسال 105 میلادى در چین به کار مى‏رفت. پس از آن مسلمانان این صنعت را در همه کشورهاى تحت قلمرو خویش از عربستان و مصر تااسپانیا و سیسیل توسعه دادند و از این طریق کاغذ به دنیاى غرب نیز راه یافت، و کار کتابت را آسان نمود. نوشتن کتاب، نسخه‏بردارى، کتابفروشى و کتابدارى، امور بسیار رایجى در میان مسلمانان شد بگونه‏اى که به گفته یعقوبى در سال 278 ه ق. بیش از یکصد کتابفروشى در بغداد بود که علاوه بر فروش کتاب، از کتابها نسخه بردارى نیز مى‏کردند نوشتن خطوط تزیینى، تشکیل مجامع ادبى و استنساخ کتاب نیز پر رونق بود.
تکوین نظام آموزشى
تثبیت نظام اسلامى و نیرومند شدن مسلمین زمینه‏اى فراهم آورد که میل به امنیت و آسایش و رفاه تشدید و حس تفوق‏طلبى بر اقوام وملتهاى دیگر تحریک گردید. اشتیاق قوم عرب به کشورگشایى و گسترش سرزمین اسلامى علاوه بر جنبه دینى و انسانى، که عزت و سرفرازى اسلام و مسلمین و نجات مستضعفین و محرومین بخش مهمى از آن بود، واکنش طبیعى تحقیرى بود که تمدنهاى غالب و قاهر روم و ایران بر آنان روا مى‏داشتند. آگاهى بخشیدن به مسلمانان نخستین واصلاح روحیات،اخلاقیات وآداب ورسوم نادرست موروثى با بعثت پیامبر خاتم آغاز شد و پس از رحلت آن حضرت توسط اهلبیت و اصحاب بزرگ او ادامه یافت. آموزشهاى نخستین شامل: حفظ آیات قرآن، فراگیرى احکام دینى و آموختن آداب اخلاقى بود، اما با شکل گرفتن نظام اجتماعى و سیاسى، آگاهى‏هاى مورد نیاز دیگر بر آن افزوده شد، دیرى نپائید که تامین امنیت و آسایش و رفاه به عنوان وظیفه نظام شناخته شد و در پى آن عمران و آبادانى و توسعه صنعت و اختراع و شهرنشینى،یکى‏پس‏ازدیگرى آموزشها ودانشهاى تازه اى را طلب نمود.
در آغاز، ... ستادهاى آموزش، همان مساجد بودند، مساجد مکان عبادت، آموختن و حل و فصل مرافعات عمومى مسلمانان بشمار مى‏آمدند. نخست، مسجد پیامبر در مدینه و پس از آن مساجد دیگر، آموزشگاههاى پر جاذبه‏اى براى ایمان آورندگان محسوب مى‏شدند. اجتماع مسلمانان در این اماکن مقدس علاوه بر عبادت، براى کسب آگاهى، سامان‏دهى امور و دانش اندوزى بود. از اینرو، برخى مساجد در شهرها با صفت جامع که از کلمه جمع‏شدن مشتق شده است معروف گردیدند. در همین مساجد، به امور سیاسى و اجتماعى رسیدگى مى‏شد. قضاوت و دادخواهى نیز در همانجا انجام مى‏گرفت. علاوه بر اینها، محل استراحت مسافرین و بینوایان هم بود.
اماآنچه که مهمتر واکنون موردبحث ماست نقش مسجد در آموزش مسلمانهاست. نخست‏فراگیرى و حفظ قرآن و حدیث و سپس آگاهیهاى فردى و اجتماعى در برنامه آموزش مساجد قرار گرفت. در آغاز، پیامبر خود امر آموزش را به عهده داشت و اصحاب بزرگ او به طور مرتب در این کلاسها حضور مى‏یافتند. پس از مرگ پیامبر، طالبان مشتاق علوم دنبال هر نماز گرد یاران پیامبر و بزرگان قوم حلقه مى‏زدند و به موعظه‏هاى آنان گوش فرا مى‏دادند. این سنت تا قرنها ادامه داشت.
از اینرو ناصرخسرو در سفرنامه خود، از مسجدى در مصر این‏گونه یاد مى‏کند: «در میان بازار مسجدى است که آن را «باب الجمع‏» گویند... و مدام‏درآن مدرسان ومقریان نشسته و سیاحتگاه‏آن‏شهربزرگ،آن‏مسجد است و هرگز نباشد که در او کمتر از پنج هزار خلق باشد چه از طلاب علوم وچه‏از غریبان وچه ازکاتبان که چک و قباله‏نویسند و غیرآن.» (11)
دانشوران مسلمان همواره از مسجد به عنوان محل درس بهره مى‏گرفتند چنانکه نوشته‏اند: زبان‏شناس مشهور، ابوعمر زاهد، در مسجد منصور بغداد صرف و نحو عربى را تدریس مى‏کرد. سعید بن مسجع در مسجد پیامبر در مدینه موضوع شعر و شاعرى را مورد بحث و گفتگو قرار مى‏داد. حتى بررسى طب در مساجد به خصوص مساجد بزرگ کار عجیب و غیر عادى نبود. مطالب و موضوعات سنتى و همین طور مطالب کلاسیک در محیط مسجد حفظ و حراست‏شدند.
مسجد جایى بود که دانشجویانى در آغاز جمع مى‏گردیدند و براى مدتى مشخص مشغول آموزش و نگارش مى‏شدند. امکانات و تسهیلاتى که براى انجام این فعالیتها اختصاص مى‏یافت از هدایا، بخششها و موقوفاتى تامین مى‏شد که از سوى افراد ثروتمند یا حاکمان و فرمانروایان وقت پرداخت مى‏گشت. هزینه کرسیهاى تدریس که در قسمتهاى مختلف مسجد دیده مى‏شد از طرف مردم اعطا مى‏گردید. تعدادى از مساجد بزرگ موقعیت دانشگاه را داشتند. جامع الازهر در قاهره نیز چنین بود و جامع قیروان در تونس و مساجد دیگر در نقاط مختلف، مانند دانشگاه عمل مى‏کردند و در آنها بجز تدریس علوم دینى، فلسفه و نجوم و غیره نیز آموزش داده مى‏شد. (12)
در سال 245 ق، در شهر فاس مسجد بزرگى ساخته شد که تنها محل انجام مراسم عبادى نبود، بلکه مانند یک دارالعلم مورد استفاده همه دانش پژوهان بود، طالبان علم از شهرهاى دور و نزدیک براى کسب دانش به این مکان مى‏آمدند و علوم و معارف گوناگونى را از آنجا به ارمغان مى‏بردند. البته آموزشهاى این مسجد به حدیث و تفسیر و فقه خلاصه نمى‏شد و علوم ریاضى و نجوم و جغرافیا را نیز در بر مى‏گرفت. این مؤسسه نخستین مرکزى بود که علوم مختلف در آن تدریس مى‏شد و دانشجویان خارجى با مذاهب گوناگون، از آن بهره مى‏گرفتند. ناگفته نماند که در اوقات نماز و اعیاد مذهبى و ماه رمضان کلاسهاى درس موقتاتعطیل وبه‏آموزش علوم و معارف دینى و برگزارى مراسم عبادى بسنده مى‏شد. این مسجد که از آن به دانشگاه «قرویین‏» تعبیر شده است، شاید نخستین مدرسه پیشترفته در دنیا باشد. (13) لذا اسلام شاید تنها دینى است که دانش‏آموزى را عبادت دانسته و مسلمانان تنها امتى بودند که علم و عبادت را در کنار هم آموختند، و مسجد را مکان مقدسى از براى هر دو قرار دادند.
البته کم‏کم مدرسه‏هایى تاسیس شد که در آنها قرآن، حدیث، دستور زبان عربى و خط تعلیم داده مى‏شد. در این مدارس کودکان مسلمان درس مى‏خواندند. مدرسه‏هایى نیز به وجود آمد که آموزش آن در دست ذمیها( غیرمسلمانان) بود. اما معلمان این مدارس درباره اسلام و علوم دینى درسى نمى‏دادند. رفته رفته، مدرسه‏هاى بزرگى تاسیس شد، چنان که نوشته‏اند در مدرسه کوفه، که مدتى به مدیریت ابوالقاسم البلخى اداره مى‏شد، سه هزار شاگرد درس مى‏خواندند. شمار مدارس کوچک نیز در همه جا رو به فزونى بود، چنان که ابن‏حوقل در سفر خود به سیسیل سیصد معلم ابتدایى را برشمرد. در دوره ابتدایى، تعلیم قرآن کریم، ادبیات، سخن‏سنجى و ریاضیات تدریس مى‏شد. با روى کار آمدن حکومتهاى فاسد و ستمگر و شکل گرفتن طبقات مختلف اجتماعى، طبقات اعیان و اشراف، با استخدام آموزگاران خصوصى در خانه‏ها و کاخ‏ها، آموزش فرزندان خویش را ارتقا بخشیدند.
ابوالفرج در اغانى آورده است که:«عبدالحکیم‏بن عمربن عبدالله‏بن صفوان‏الجحمى (درعصراموى) خانه‏اى گرفته بود که در آن شطرنج‏ها و نردها و دفاترى وجود داشت که در آنها از هر علم موجود بود و در دیواره‏اش‏میخهاکوبیده‏بود وهرکس که‏مى‏آمدلباسهایش رابرمیخهاآویزان مى‏کرد، سپس دفترى باز مى‏نمود و مى‏خواند و یا اگر براى مطالعه آمادگى داشت‏با وسایلى که در آنجا بود به بازى مى‏پرداخت.» (14)
فتوحات سریع‏مسلمین وبدست آوردن غنایم معنوى از سرزمینهاى پهناور و گنجینه‏هاى فرهنگ و تمدن بر سرمایه‏هاى امت اسلامى افزود. یهودیان و مسیحیان به دین نو گرویدند و ایرانیان و هندیان و سریانیان و مصریان و مغربیان و اسپانیاییان به شریعت پیروز گردن نهادند. آنهایى هم که خواستند بر معتقدات کهن خود باقى بمانند توانستند راهى براى همکارى با سران اسلام بیابند. تساهل و اعتدال اعراب نسبت‏به ملتهاى مغلوب، خاصه در مبادى دوران شکوفایى اسلام، احتمالا در تاریخ ملتهاى غالب بى‏سابقه است.
مدرسه به معناى اصطلاحى نزد عرب از اواسط قرن پنجم هجرى پدید آمده و این غیر از مسیر علوم است زیرا که حکمت و دانش و اماکن آموزش و خواندن و نوشتن از سالهاى نخست ظهور اسلام به وجود آمده بود. عرب واژه مدرسه را از عبرانى و یا آرامى گرفته است. عربها این مؤسسات علمى و آموزشى را، به معنایى که اکنون رایج است، پیش از قرن چهارم نمى‏شناختند و از روشهاى آموزش عالى آگاهى درستى نداشتند. ولى از قرن دوم، آشنایى آنها آغاز شد و به طور محدود محافلى را ایجاد کردند، بویژه در زمان هارون و فرزندانش، که «دارالحکمه‏» مشهوربغدادتاسیس واز ملحقات آن رصدخانه نجوم و مترجمان ونسخه‏برداران وکتابخانه‏عمومى‏بودکه‏باتالیفات‏نفیس‏وکمیاب به زبانهاى گوناگون زینت‏یافته بود و البته این نهاد به سازمانهاى علمى امروزى‏بسیار شبیه‏بود ودانشمندان بسیارى درآن بودند که نام بسیارى از آنها در کتابهاى تاریخ ثبت‏شده است; مانند یحیى‏بن ابى منصور منجم، ممدبن‏موسى خوارزمى، صنوبرى حلبى،ابن‏نوبخت واولادشاکر. (15)
اما دانشهایى که در این دارالحکمه تدریس مى‏شد در زمینه‏هاى گوناگون بود، مانند طبیعیات و موسیقى که به علوم قدیم موسوم شده‏اند. یاقوت از جعفر موصلى (متوفاى سال‏323ه.ق) نقل مى‏کند: در یکى از شهرها آموزشگاهى بود که در آن کتابخانه‏اى بزرگ وجود داشت که در خزانه آن کتابهاى بسیارى از علوم گوناگون گرد آمده بود و وقف دانش پژوهان شده بود، و از ورود هیچ کس جلوگیرى نمى‏شد و حتى اگر غریبى جویاى دانش مراجعه مى‏کرد به او امکانات آموختن و نوشتن واگذار مى‏گردید.
این‏گونه گزارشها نشانگر آن است که مدارس کوچک محلى، شبیه مدارسى که عباسیان پس از این بنیان نهادند، قبلا شکل گرفته بود. این مدارس نه تنها از خدمات و امکانات مناسب آموزشى و پژوهشى برخوردار بودند بلکه از جهت گزینش استادان شایسته ضوابط متینى را معمول مى‏داشتند که در کتابهاى باقى‏مانده از آن دوره مندرج است; از جمله صفات ذیل را براى هر مدرس الزامى مى‏دانستند: 1- داشتن قلب و زبان پاک از غیبت و خیرخواه در امور و معتدل و داراى نسبى شریف و سالخورده; 2- اینکه با پادشاه آمیزش نکند و دنیا او را بگونه‏اى مشغول نکند که از امر دین باز ماند و اگر از معاشرت با سلطان ناگزیر ماند، او باید مصلحت دینش را در نظر داشته باشد.
صفات مدرس، شروط لازم براى دانشجو، اوقات مناسب براى تدریس، آمادگى براى درس، کیفیت تدریس، اسکان دانشجویان، ساختمان مدرسه و موقوفات مدرسه از مسائلى است که در فرهنگ آموزشى مسلمانان پر اهمیت‏بوده است. (16)
باظهورخلافت عباسى درقرن‏دوم(هشتم م)، مرکز امپراتورى اسلام از دمشق به بغداد منتقل شد و نفوذ عناصر غیر عرب از جمله ایرانیان رو به افزایش گذاشت. تلاشهایى به وقوع پیوست تا نهضت عباسیان را در مقابل اعراب و تشیع ایرانى را در مقابل تسنن عربى یک نهضت ملى‏ایرانى قلمداد کند، درحالى‏که تشیع خاستگاهى عربى داشت .
به موازات گسترش اسلام در سرزمینهاى پهناور خاورى و باخترى، اختلافات و منازعات بر سر قدرت در درون امپراطورى اسلامى شدت یافت و در نتیجه مملکت اسلامى، که با قدرت حکومت اموى اداره مى‏شد، تجزیه گردید و طولى نکشید که «در دنیاى اسلام در یک زمان سه خلیفه حکومت مى‏راند: عباسى دربغداد، فاطمى درمصر واموى‏در اندلس.» (17) تردیدى‏نیست‏که مراکز خلافت‏یکى از پر رونق‏ترین مراکز تمدن و فرهنگ در جهان آن روز بوده است. انتقال پایتخت عباسیان از بغداد به خراسان این منطقه را نیز در شمار مناطق یاد شده قرار داد.
ورود دانشها از سرزمینهاى دور به عالم اسلام اسباب و عواملى داشت که از آن شمار است: 1- ازدواج میان مسلمانان و یهودیان یا میان مسلمانان و مسیحیان به رغم مخالفت آباء کلیسا;
2- وجود زبان عربى به عنوان زبان رسمى و مشترک همه اقوام و ملتهایى که در سرزمین اسلامى زندگى مى‏کردند;
3- حضور پزشکان حاذق و دانشمندان بزرگ (یهودیان و مسیحیان عموما و نسطوریان خصوصا) در دربار خلفاى اسلامى.
به این ترتیب، اختلاط بزرگى میان عناصر گوناگون جهان اسلام فراهم آمد و مبادله همه جانبه اندیشه‏هاى عقلانى در این جهان نو رونق گرفت. اعراب خود را در تماس مستقیم با تمدن یونانى - ایرانى یافتند و تحت تاثیر مستقیم و عمیق آن قرار گرفتند.
نخستین کوششهاى مسلمانان در کار ترجمه
در پایان قرن اول هجرى، مترجمان اسلامى شروع به ترجمه نمودند ولى نهضت واقعى ترجمه از نیمه دوم قرن دوم پا گرفت. در قرن سوم هجرى، یعنى عصر کلاسیک اسلام، این نهضت‏به اوج خود رسید و تا پایان قرن پنجم ادامه یافت. در قرنهاى ششم و هفتم نیز به مترجمانى بر مى‏خوریم، اما آنها همه در مرتبه‏اى فروتر جاى مى‏گیرند زیرا هیچ کارى که چنگى به دل بزند عرضه نکردند. بنابراین، مسلمانان بیش از سه قرن سخت مشغول ترجمه آثار علمى و فلسفى و ادبى و مذهبى تمدنهاى کهن بودند و از میراث انسانى بزرگى که سرچشمه‏هاى آن در شش زبان شناخته آن زمان، یعنى عبرى، سریانى، فارسى، هندى، لاتینى و از همه مهمتر یونانى بود برخوردار شدند. (18)
مؤسسه‏اى علمى به نام «بیت‏الحکمه‏» براى جاى دادن مترجمان و حفظ آثار آنها بنیان نهادند و هیئتهایى در جستجوى کتابهاى ارجمند به ایران و هند و قسطنطنیه گسیل داشتند و براى آنکه اندیشه‏هاى مضبوط در زبانهاى دیگر را با امانت تمام به زبان عربى برگردانند، هم ترجمه کردند و هم ترجمه‏هاى پیشین را تصحیح یا دیگر بار ترجمه کردند. این ترجمه‏هاى گوناگون سرآغاز علم آنها و تحقیق و تتبع آنها بود. (19)
مى‏گویند که کار، خود اندامساز است و نیازهاى آدمى خود نیروى محرکه هر نوع فعالیت جسمانى یا فکرى را تشکیل مى‏دهد. به همین سبب است که مسلمانان براى تغذیه روان و تن به دستاوردهاى تمدنهاى کهن روى آوردند. بااین همه، نخستین ترجمه‏هاى آنهادر زمینه علومى بود که رابطه‏اى مستقیم با کار و زندگى روزمره داشت; زیرا همواره نخست‏باید زیست و آنگاه به فلسفه پرداخت. خالد بن یزید، حکمران مصر در زمان خلافت امویان، رغبتى تمام به کیمیا و علوم طبیعى داشت که شاید معلول اقامت او در مصر بود و کتابهایى نیز در کیمیا نوشت. این حکمران کیمیادوست فرمان داد تا حکماى اسکندرانى کتابهاى کیمیایى و طبى را که به زبان یونانى یا قبطى بود به عربى ترجمه کنند. به گفته ابن‏ندیم، این نخستین ترجمه‏اى بود که در جهان اسلام صورت گرفت و اینکه ابن خلدون و نیز ژوردن Jourdain کتاب اصول اقلیدس را نخستین کتاب یونانى دانسته‏اند که به فرمان منصور، خلیفه عباسى، به عربى ترجمه شده حکمى نادرست است.حجیت ابن‏ندیم دراین باره انکارناپذیر است و ترجمه‏هاى خالد بر ترجمه‏هایى‏که درزمان حکومت‏خاندان عباسى صورت گرفته زمانا تقدم دارد. به فرمان خلیفه دیگر اموى، یعنى عمربن‏عبدالعزیز که در میان خلفاى خاندان خود از همه بیشتر به علم رغبت داشت، رساله‏اى هم درطب به عربى ترجمه شد. امااین ترجمه‏ها همه ناقص بود و غالبا جز کنجکاویهاى شخصى راارضانمى‏کردودرنتیجه اهمیت چندانى نداشت.
خاندان عباسیان نیز ترجمه‏هاى اسلامى را با جدیت تمام و به شیوه‏اى درست تمشیت دادند. دومین خلیفه آنان، یعنى منصور، که شوقى وافر به علم داشت، عصر بزرگ تفحصات علمى عرب را گشود، بغداد را بنیان نهاد (145 ق) و وارث آتن و اسکندریه کرد و در اثناى بناى این دارالخلافه عباسى به جستجوى پزشکان و مترجمانى پرداخت که راهگشاى فرهنگ اسلامى شدند. جانشینانش نیز همان راه و روش او را دنبال کردند، خاصه مامون که نهضت نوآورى را به کمال رسانید و بر تشویق ترجمه و مطالعه تحقیقى آثار کلاسیک افزود. (20) به همین جهت، دیرى نپایید که اعراب مسلمان با دانشهاى ملل گوناگون اعم از یونانى و سریانى و ایرانى آشنا شدند. آنها بزودى علوم گوناگون را از ملل مختلف آموختند و در آنها ابتکارها و تصرفاتى به عمل آوردند، بویژه علوم عقلى را در چهارچوب باورهاى خویش، اصلاح کرده و آن را وسیله پیشبرد اعتقادات اسلامى قرار دادند. مسلمانان عناصر مناسبى از فرهنگهاى مختلف را هضم و جذب و موارد ناسازگار آنان را دفع کردند. علوم طبیعى و تجربى را نیز براى گسترش آئین خود، به استخدام در آوردند.
به قول دکتر زرین‏کوب، تمدن اسلام، که بدین‏گونه وارث فرهنگ قدیم شرق و غرب شد، نه تقلیدکننده صرف از فرهنگهاى سابق بود و نه ادامه دهنده محض; ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده. دوره کمال آن، که با غلبه مغول به پایان آمد، دوره سازندگى بود - ساختن یک فرهنگ جهانى و انسانى - و در قلمرو چنین تمدن قاهرى، همه عناصر مختلف البته راه داشت: عبرى، یونانى، هندى، ایرانى، ترکى و حتى چینى. اگر مواد این ترکیب در نظر گرفته شود عنصر هندى و ایرانى هم، به‏هرحال، از حیث کمیت از عنصر عبرى و یونانى کمتر نیست، اما اهمیت در ترکیب ساختمان است و صورت اسلامى آن که ارزش جهانى وانسانى دارد. به‏علاوه، آنچه این تمدن را جهانى کرده در واقع نیروى شوق و اراده کسانى است که خود از هر قوم و ملتى که بوده‏اند منادى اسلام و تعلیم آن بوده‏اند. بدین‏گونه، مایه اصلى این معجون، که تمدن و فرهنگ اسلامى خوانده مى‏شود، در واقع اسلام بود که انسانى بود و الهى، نه شرقى و نه غربى. جامعه اسلامى هم، که وارث این تمدن عظیم بود، جامعه‏اى بود متجانس که مرکز آن قرآن بود، نه شام و نه عراق. با وجود معارضاتى که طى اعصار بین فرمانروایان مختلف آن روى مى‏داد در سراسر آن یک قانون اساسى وجود داشت: قرآن که در قلمرو آن نه مرزى موجود بود، نه نژادى، نه شرقى و نه غربى. (21)
کتاب و کتابخوانى در تمدن اسلامى
همانگونه که یاد کردیم، فرمانهاى قرآن و پیامبر و سیره رهبران دینى و نخبگان جامعه اسلامى به همراه نیازهاى روحى و مادى، انگیزه‏اى نیرومند براى دانش‏پژوهى و علم‏گسترى گردید. به برکت همین روحیه و فرهنگ بود که دانشمندان مسلمان توانستند در مدت کوتاهى آثار گرانبهایى به جامعه بشرى عرضه بدارند. عشق به مطالعه و تحقیق چنان فضایى را به وجود آورده بود که تاسیس کتابخانه نیاز مبرم جامعه اسلامى شناخته شد و زمامداران را ناگزیر از تدبیر و اقدام تازه نمود. از اینرو، مامون در 815 م (200 ه) بیت‏الحکمه را با یک میلیون جلد کتاب در بغداد تاسیس نمود. در سال 891 م (278 ه) مسافرى که از شهر دیدن کرده است، مى‏نویسد که در بغداد بیش از یکصد کتابخانه عمومى دایر بود. در قرن دهم، شهر کوچکى مانند نجف چهل‏هزار جلد کتاب‏داشت.خواجه‏نصیرالدین‏طوسى،مدیررصدخانه‏مراغه‏مجموعه‏اى، مشتمل بر چهارصد هزار عنوان کتاب گرد آورد. در اسپانیاى اسلامى، الحاکم، خلیفه قرطبه، در قرن دهم (قرن چهارم ه ق) با داشتن کتابخانه‏اى مشتمل بر چهارصد هزار جلد کتاب بر خود مى‏بالید، در حالى که چهار قرن بعد، شارل خردمند پادشاه فرانسه، به سختى توانست نهصد جلد کتاب گردآورى کند. ولى حتى در دنیاى اسلام هیچ کس همت العزیز، خلیفه فاطمى مصر، را نداشت; زیرا وى کتابخانه‏اى مشتمل‏بریکملیون وچهارصدهزارجلدکتاب دایرنمود که‏ازآن جمله‏شش هزارجلدکتابهاى ریاضى‏وصدوهشتاد هزار جلد کتاب فلسفى بود. (22)
حکم بن ناصر، که در سالهاى 50-366ه (961-976م) بر اندلس حکومت مى‏کرد، اقسام علوم و فنون را ترویج نمود و دانشمندان و اهل فضل را پیوسته مورد انعام و نوازش قرار مى‏داد. او به جمع‏آورى کتب‏علاقه‏فراوانى داشت،بطورى که‏ابومحمد بن حزم ازتلید خصى که رئیس‏کتابخانه سلطنتى‏بوده‏است نقل‏مى‏کندکه فهرست‏کتابخانه 44 جلد بوده‏ودرهرجلدى 20ورق‏تنهابه‏اسامى‏دیوانهااختصاص‏داشته‏است. (23)
علاوه براینها، در غالب مسجدها کتابخانه‏اى وجود داشت و در بیشتر شهرها کتابخانه‏هاى عمومى بود که تعداد زیادى کتاب در آن گردآورده و درهاى آنان را به روى مردم گشوده بودند. (24)
کتابخانه بصره به دانشورانى که در آنجا مطالعه مى‏کردند مقررى و اعانه‏هایى مى‏داد... وقتى مغولان، بغداد را ویران کردند سى‏و شش کتابخانه‏عمومى‏درآنجابودواین‏بجزکتابخانه‏هاى‏خصوصى‏بود.نوشته‏اند: وقتى‏امیربخارادانشمندى به سوى‏خویش‏خواند، وى (واقدى) نپذیرفت و فقط چهارصد شتر براى حمل کتابهاى خود درخواست کرد. پس‏از درگذشت واقدى، مورخ معروف، ششصد صندوق پرازکتاب به جاى ماند که براى برداشتن هر صندوق دو مرد لازم بود. بعضى از بزرگان مانند صاحب بن عباد،به قدر همه کتابخانه‏هاى اروپا کتاب داشتند. (25)
مسلمانان و طبقه‏بندى علوم
رواج دانش‏پژوهى در جهان اسلام، سبب به وجود آمدن علوم گوناگون در میان مسلمانان گردید. این علوم که برخى از قرآن سرچشمه گرفته بود و از ابتکارات مسلمین بشمار مى‏رفت‏شامل دانشهایى مى‏شد که به فهم معارف دینى، استنباط احکام اسلامى، دفاع از عقاید و آموزه‏هاى شریعت مدد مى‏رساند. گروهى دیگر از علوم اگر چه از گذشته وجود داشت، ولى رهنمودهاى قرآن و رهبران اسلام و نیازهاى جامعه جدید انگیزه‏اى نیرومند به مسلمانان مى‏بخشید تا در تحصیل و گسترش و رشد و تکامل آنها بکوشند.
دسته اول، علومى هستند از قبیل قرائت، فقه، اصول، تفسیر، نحو، صرف، معانى، بیان، بدیع و امثال آنها که از نتیجه کاوش در قرآن مجید به وجود آمده و زبان و ادبیات عرب را تکامل بخشیده و نظم اجتماعى و سیاسى آن را استوار ساخته است.
دسته دوم، علومى هستند که مسلمین از میان کتابهایى که گرد قرون به چهره آنها نشسته بود، آنها را به دست آوردند و از میان کتابخانه‏ها به محیط بحث و بررسى کشانیدند.
کوشش مسلمانان براى طبقه‏بندى، تقسیم ارسطویى علوم به نظرى و عملى و صناعى بود، بدان صورت که در فصل (1) - (E) در کتاب متافیزیک ارسطو توصیف شده و این طبقه‏بندى بعدها رفته‏رفته کاملتر شد. علوم اسلامى بر علوم قدیمى افزوده شد و معرفت دینى و مابعد الطبیعى به معنى عرفان، بالاترین درجه را پیدا کرد. یکى از قدیمى‏ترین و مؤثرترین طبقه‏بندیها از فارابى از کتاب احصاءالعلوم است. وى که در مغرب با ترجمه لاتینى آن، Descientiis ، توسط جرارد وى کرمونایى شناخته شده و نیز ترجمه‏اى به زبان عبرى دارد با آنکه فارابى بعدا تحت‏الشعاع ابن‏سینا قرار گرفت، ولى دربسیارى از متفکران اسلامى که در پى او آمده بودند مؤثر بود و نشانه آن این است که طبقه‏بندى وى با جزیى تغییر، مورد قبول ابن سینا و غزالى و ابن رشد واقع شده است.
پس از نخستین کوششها براى طبقه‏بندى علوم این کار با تغییر جزئى و تکامل در قرن بعد، توسط ابن سینا در کتاب شفا و نیز در رساله دیگر او به نام فى اقسام‏العلوم و همچنین توسط اخوان الصفا در مجموعه رسائل ایشان دنبال شد و بعد دانشمندان دیگرى آن را توسعه بخشیدند. سرانجام ابن خلدون بهترین توصیفها و طبقه بندى‏هاى علوم اسلامى را ارائه کرد. طبقه‏بندى وى به صورت اجمالى، نشان مى‏دهد که علوم و فنون اسلامى به چه ترتیب در چندین قرن گذشته مورد تحصیل و مطالعه قرار مى‏گرفته است. حتى اگر بسیارى از مدارس، مخصوصا در عالم تسنن، همه موضوعهایى را که ابن خلدون بر شمرده تدریس نمى‏کرده‏اند، در این مدارس معمولا اصول طبقه‏بندى او مورد قبول بوده در واقع این طبقه‏بندى را مى‏توان صورت نهایى تقسیمات علوم در اسلام دانست. بر اساس این طبقه‏بندى، علومى را که در جهان اسلام تحصیل و تدریس مى‏شد مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد:
الف فلسفى و عقلى; یعنى دانشهایى که انسان مى‏تواند بر حسب طبیعت اندیشه خود به آنها پى ببرد و به یارى مشاعر بشرى خویش به موضوعات و مسائل و اقسام براهین و انواع تعلیم آنها رهبرى شود.
ب نقلى و وضعى; یعنى دانشهایى که کلیه آنها مستند به خبر از واضع شرعى است و عقل را در آنها مجالى نیست، اگر چه فهم مقصود و تشخیص صحت و سقم خبر نیز نیاز به فعالیت عقلانى دارد.
علوم عقلى این دانشها را در بر مى‏گیرد: 1- منطق; 2- علوم طبیعى که شامل پزشکى و کشاورزى مى‏شود.3- علوم ما بعدالطبیعى یا الهیات که علوم‏ساحرى و طلسمات، علم اسرار حروف و علم کیمیا را شامل مى‏گردد. 4- علم مقادیر یا تعالیم که هندسه، حساب، موسیقى، نجوم و احکام نجوم را در بر مى‏گیرد.
علوم نقلى نیز شامل علم قرآن، تفسیر و قرائت آن، علم حدیث، علم رجال، علم کلام، علم فقه، علم تصوف و علم زبان عربى مانند نحو، بیان و ادب مى‏شود. همه علومى که بیان شد در همه مؤسسات علمى که غالب سازمانهاى تعلیمى رسمى جهان اسلام را تشکیل مى‏داده‏اند، تدریس نمى‏شده است. ولى از طریق سازمانهاى رسمى یا تعلیم خصوصى، از نسلى به نسل دیگر انتقال مى‏یافته و به همین جهت‏باید هر یک از آنها را جزیى از حیات عقلى اسلام بدانیم. (26)
بطورکلى، علوم اسلامى را مى‏توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف - علوم عربیه اصلیه که پیش از ظهور اسلام نیز بوده و مهمترین آنها لغت، شعر و خطابه است.
ب - علوم اسلامیه که عبارت از آن دسته از علوم شرعى اسلامى است که شریعت اسلامى بدان نیازمند بود یا بوجود آمدن اسلام اقتضاى آنها را مى‏کرده است; مانند: فقه، حدیث، تفسیر و جز اینها.
ج - علوم دخیله یا علم اوایل: علومى که مسلمین بنا به طبیعت نیاز، از امتهاى مجاور،مانندایران، سریان، یونان و هند گرفتند. (27)
مسلمانان و دانشهاى نوین
رشد علمى مسلمانان در زمینه فهم معارف دینى وکشف احکام شریعت محدود نماند. آنها علاوه بر تاسیس علومى چون فقه و اصول و تفسیر، دانشهایى چون‏کلام وفلسفه و اخلاق را با نظام اندیشه قرآن پروراندند و با شیوه‏اى نوین طرح‏نمودند. حتى‏فراتر از اینها علوم طبیعى، ریاضى، تاریخ و جغرافیا، هنرهاى زیبا و دانشهاى تجربى را نیز کمال بخشیدند.
آندره بونارد (Andrebonnard) در تاریخ تمدن یونان با همه شوق و علاقه‏اى که نسبت‏به فرهنگ یونان دارد، ناگزیر اعتراف کرده است که علم یونانى در آغاز عصر اسکندرى، فقط فرضیه و محاسبه تجریدى و انتزاعى بود. نه چیزى دیگر... زیرا پژوهشهاى فلسفى به صورت تفکرات ذهنى صرف در آمده بود، علم طب، که به همت هروفیل (Herophile) و ارازیستراط (erasistrate) در قرون اول و دوم، همانند دوره بقراط، دوباره تجربى شده بود، به رغم بررسیهاى نظرى و اقتباسات جالینوس، فقط در مصر، که در آن جا تشریح نیز (به خصوص براى مومیایى کردن اجساد) متداول بود، پیشرفت کرد و توسعه یافت.
در ایران، نخستین شکوفایى علوم بین‏النهرین و هند پس از استقرار ثنویت مزدایى که در عصر ساسانیان دین رسمى شده بود پژمرده شد. ولى‏اسلام، که‏توحید ووحدت میان‏خداوانسان وطبیعت‏رابه‏ارمغان مى‏آورد، تاثیر بسیار ثمربخشى روى ایرانیان، پس از مسلمان شدن ایشان، بر جاى گذاشت، چنانکه دانشمندان و نوابغى جامع همه علوم زمان خود مانند رازى و ابن سینا و ابن هیثم از میان ایشان برخاستند.
عصر علوم اسلامى با گشاده‏رویى شگرف و با کوشش پیگیر براى جذب میراث فرهنگهاى بزرگ گذشته آغاز شد. (28) مسلمانان نه تنها این علوم را پروراندند و کمال بخشیدند، بلکه در این عرصه ابتکارات، اختراعات و اکتشافات نوینى به جامعه بشرى عرضه داشتند.
پى‏یر روسوازدانشمنددیگرى به‏نام پى‏یر دوهم (pierreduhim) نقل مى‏کند که اگر مسلمین فقط به این اکتفا کرده بودند که قسمتى از ثروت دنیاى کهن‏را از مهلکه نجات دهندمى‏بایست‏نسبت‏به آنها حق‏شناس باشیم، درصورتى‏که‏آنان‏براین‏ثروت گنجینه‏هاى‏دیگرى هم افزودند. (29)
چنانکه در عصر مامون، خوارزمى، علم جبر را پى‏ریزى کرد و کتاب او به نام الجبر والمقابله مرجع دانشمندان قرار گرفت. (30)
تاتشر و شویل در کتاب تاریخ عمومى اروپا مى‏نویسند: «تا قرن سیزدهم میلادى، عدد صفر مجهول بود تا اینکه ریاضى‏دان مسلمانى به نام محمد بن موسى آن را کشف کرد و او کسى است که علامات اعشارى را براى نخستین بار بکار برد.»
این دو مورخ همچنین نقل کرده‏اند: «علم جبر از پدیده‏هاى مسلمانان بود و تعریفاتى بر محاسبه دایره مثلثاتى افزودند.» (31) در ریاضیات و هندسه ابوریحان بیرونى به کشفیات تازه‏اى دست‏یافت در هندسه‏مسطحه خواجه نصیرالدین‏طوسى به‏ابداعاتى نایل آمد. از تالیفات خواجه نصیرالدین طوسى کتاب الشکل القطاع است. این کتاب در نوع خود بى‏نظیر است. غربیان آن را به لاتین و فرانسه و انگلیسى ترجمه کرده‏اند و در قرنهاى متعدد، مدرک و مرجع علماى اروپا بوده، که معلومات خود را در مورد مثلثات مستوى و کروى از آن مى‏گرفتند. خواجه‏نخستین کسى است که حالات ششگانه مثلث کروى قائم‏الزاویه را به کار برده و آن را در این کتاب آورده است. هر کس این کتاب رامطالعه کند، متوجه مى‏شود که مطالب مزبور فقط در جدیدترین کتابهایى که در باب هردو نوع مثلثات تالیف شده موجود است. (32)
عباس‏بن فرناس (متوفاى‏887 م)،مخترع‏اندلسى، ازموالى بنى‏امیه، مردى فیلسوف و شاعر بود و از دانش فلکى اطلاع داشت. او اولین کسى‏است که‏ساختن شیشه رااز سنگ به اثبات رسانید و ساعت را براى شناسایى وقت درست کرد. او کوششهایى براى پرواز به فضا انجام داد.
در شیمى، جابر بن حیان به کشفیات نو و آفرینش آثار پرارج و بى‏بدیل دست‏یافت. در نورشناسى، ابن هیثم به کمک مطالعات و تجربیات فراوان به نتایج مهمى رسید. در علم مکانیک، فرزندان موسى بن شاکر با نگاشتن کتاب الحیل راه شناخت و ساخت دستگاههاى مکانیکى را هموار کردند. در جغرافیا، ابو ریحان بیرونى و ابوالفداى حموى آثار ارزشمندى از خود بجا گذاشتند.
در نجوم، ابوعبدالله‏بتانى نظریات تازه‏اى ارائه داد. و اولین رصدخانه نجومى که در اروپا شناخته شد، رصدخانه‏اى بود که مسلمانان در اشبیلیه به وجود آوردند. البته مسلمین رصدخانه‏ها و آلات نجومى بسیارى ایجاد کردند. در فلسفه تاریخ و علم الاجتماع، ابن خلدون مطالب بى‏سابقه‏اى را عنوان کرد. در فلسفه سیاسى، فارابى و ماوردى با بهره‏گیرى از کار پیشینیان نکات جدیدى را عرضه داشتند در روانشناسى، ابن سینا شیوه‏اى علمى پدید آورد. (33) در پزشکى، حنین بن اسحاق، محمدبن زکریاى رازى و ابوعلى‏سینا آثار بى‏مانندى را از خود به یادگار گذاشتند.
پیشرفت مسلمین در علم پزشکى جنبه عملى و اجتماعى یافت و خدمات بهداشتى و درمانى به نحو بى‏سابقه و گسترده‏اى در جامعه اسلامى رواج یافت. به همین جهت نوشته‏اند که مسلمانان در ایجاد بیمارستانهاى خوب و تهیه لوازم آن پیشاهنگ جهان بوده‏اند.
در کتاب تاریخ البیمارستانات فى الاسلام نوشته دکتر احمد عیسى‏بک حدود هشتاد بیمارستان که در کشورها و شهرهاى اسلامى، در روزگار قدیم، برپا بوده معرفى شده است، از جمله بیمارستان احمدبن طولون، تاسیس سال‏259 ه ق. گفته‏اند نخستین بیمارستانى که در سرزمین‏هاى اسلامى تاسیس شد بیمارستانى بود صحرایى (در میان چادر با برخى تجهیزات) در جنگ بدر. این بیمارستان به دستور پیامبر(ص) اکرم برپا شده بود. (34) اما بعدها این پدیده رو به رشد و کمال گذاشت و بیمارستانهاى بزرگ و مجهزى تاسیس شد، از جمله بیمارستانى که نورالدین به سال‏556 ه(1160 م) ایجاد کرده بود و سه قرن تمام بیماران را بدون دستمزد علاج مى‏کرد و داروى رایگان نیز مى‏داد. به گفته مورخان، اجاق این بیمارستان‏267 سال پیاپى مشتعل بود و خاموش نشد. ابن جبیر که به سال 580 ه (1184) به بغداد رفته بود از دیدار بیمارستان بزرگ شهر که چون قصر سلطنتى بر ساحل دجله بر افراشته بود و بیماران را غذا و داروى رایگان مى‏داد تعجب کرده بود. در قاهره نیز سلطان قلاوون به سال 684 ه (1285م) بیمارستان منصورى را پى افکند که بزرگترین بیمارستان قرون وسطى بود. در داخل فضاى محصور و چهارگوشى، چهار بنا به پا کرد و میان آن محوطه‏اى بود که با ایوانها احاطه شده بود و حوضها و جویها (فواره‏ها) هواى آن را خنک مى‏کرد. براى بیماریهاى مختلف و بیماران در حال نقاهت‏بخشهایى جدا داشت، همچنین تجربه‏خانه‏ها، داروخانه، بخش سرپایى، مطبخ، حمام، کتابخانه، یک مسجد براى نماز، سالن مطالعه و مناظر دل‏انگیز براى قسمت‏بیماران روحى به بیمارستان پیوسته بود. بیماران، زن و مرد، غنى و فقیر، آزاد و برده، در آنجا بى‏دستمزد معالجه مى‏شدند. به بیماران بهبود یافته، هنگام خروج از بیمارستان مبلغى مى‏دادند تا بلافاصله براى تحصیل قوت خود محتاج کار نباشند. بیمارانى که به بى‏خوابى مبتلا مى‏شدند به... قصه‏گویان حرفه‏اى‏گوش‏مى‏دادند و احیاناکتابهاى تاریخى براى مطالعه دریافت مى‏داشتند. در همه شهرهاى بزرگ‏اسلامى براى مراقبت از دیوانگان تیمارستانهایى موجود بود. (35)
در زمان المقتدر بالله بیش از هشتصد و شصت پزشک مرد و دو پزشک متخصص درامراض زنان و مامایى وجود داشت. (36) مسلمانان بیمارستانهایى ایجاد کردند و آنها را به‏دو قسم تقسیم نمودند: یک نوع براى مردان و دیگرى براى زنان. همچنین هر بخشى را به بیمارى خاص اختصاص دادند و بخش عمومى را نیز جدا کردند. علاوه بر اینها، بیمارستانهاى بسیارى ساختند که از همه امکانات لازم براى معالجه برخوردار بود، یعنى ابزار، دارو، خوراک، آب، لباس و پزشک در آنها به اندازه کافى وجود داشت. این بیمارستان‏هاى سیار را به شهرهایى که بیمارستان نداشت و یا شهرى که در آن مرضى شیوع داشت مى‏بردند.
براى نخستین بار، عمل جراحى و وسایل بى‏هوشى نیز در جامعه اسلامى پدیدار شد. امیر شکیب از ولز انگلیسى و درابر آمریکایى نقل کرده است: در آن روز که کلیسا در اروپا پیشه و فن پزشکى را منع مى‏کرد و براى درمان بیمار تنها به آداب دینى توسل مى‏جست، عرب در پزشکى زبردست‏بود. مسلمانان در پزشکى گامهاى وسیع برداشتند، بر یونان پیشى گرفتند و فیزیولوژى و علم بهداشت را رواج دادند. روش علمى آنها در این فن مانند روش کنونى ما بود. هنوز بسیارى از داروهاى آنها را بکار مى‏بریم. جراح مسلمان تخدیر(بى‏حس کردن) را مى‏دانست و کارهاى دشوار جراحى را انجام مى‏داد. (37)
اولین مدرسه پزشکى در اروپا را مسلمانان در سالیدن ایتالیا ایجاد کردند. (38) همچنین عرب مسلمان بهره کافى از علم کیمیا و شیمى داشت. چیزهاى بسیارى را که مردم تا آن زمان نمى‏دانستند پیدا نمود: آنها الکل،پتاس، نیترات، دارژن سلیمانى و خیلى از اسیدها را بدست آوردند و بکار گرفتند. (39)
انتقال علوم به غرب
این تمدن شکوفا همراه با گسترش اسلام، به دیگر سرزمینها و به ویژه مغرب، راه یافت. سقوط ارتشها و حکومتهاى سوریه و مصر و سپس ترکیه و شمال آفریقا در برابر نیروى نظامى مسلمین و ادامه این پیشترفتها در قرن هشتم و نهم میلادى در اسپانیا و سیسیل و بخشهایى از خاک فرانسه غربیان را با این فرهنگ و تمدن آشنا کرد البته در قرون سیزدهم وچهاردهم میلادى، اسلام از سمت‏شرق تا مناطق هند و اندونزى و چین پیش رفته بود در مقابل این هجوم خارق‏العاده، اروپا جز ابراز ترس از هیبت اسلامى، کار خیلى کمى مى‏توانست انجام دهد. مؤلفین مسیحى که شاهد این فتوحات و پیشترفتهاى مسلمین بودند علاقه قلیلى به دانش، فرهنگ متعالى و شکوه مسلمین در این دوران داشتند، دورانى که به عبارت گیبون «همزمان با تاریک‏ترین و تنبل‏ترین روزگار مردم اروپا بود» اما وى با قدرت رضایت‏خاطر اضافه مى‏کند که «از زمانى که مجموعه علم در غرب رو به رشد نهاده است، به نظر مى‏رسدکه مطالعات شرقى‏کم‏کم روبه‏ضعف نهاده وسقوط نموده‏است.» احساس اروپاییان در مورد ارتشهاى شرقى عموما این بود که آنها «کاملا شبیه به گروه زنبور هستند که دستهایى قوى داشته و همه چیز را خراب مى‏کنند.» (40) اما اروپا خیلى زود با جنبه‏هاى مثبت و سازنده‏اى از این قوم مهاجم مواجه شد و آن رایت آگاهى و دانشى بود که مسلمین در سرزمینهاى زیر سلطه خود مى‏افراشتند و به محض حضور، به تاسیس کتابخانه‏ها، بیت‏الحکمه‏ها و داراالعلمها مى‏پرداختند.
دانش مورد علاقه مسلمین و آموزشها و آثارى که به ملتهاى مغلوب عرضه مى‏داشتند منحصردراصول دین و احکام و علوم اشتقاق و لغت و تفسیر و...،که البته خود آنها را تاسیس و ابتکار کرده بودند، نبود، بلکه بازگرداندن اندیشه‏ها و دانشهایى که ریشه اروپایى داشتند و از میان رفته بودند وجهه همت آنان بود; زیرا اگر پژوهشهاى ارسطو، جالینوس و بطلیموس و... از میان رفته بود و به اخلاف نمى‏رسید جهان از نظر علمى بینوا مى‏ماند و این پژوهشها به فراموشى سپرده مى‏شد. (41) هر چند که کار مسلمانان تنها انتقال هم نبود، بلکه ابتکارات و نوآوریهاى بسیارى در این زمینه‏ها داشتند ولى حتى اگر هیچ ابتکارى در میان نبود، همان حفظ و انتقال میراث پیشینیان خدمتى بزرگ بشمار مى‏آید وازاین هم که بگذریم‏آن روح علمى و دانش‏دوستى که مسلمانان در مردم سرزمینهاى زیر سلطه دمیده بودند بسیار پر ارج و زمینه‏ساز رشد و کمال مادى و معنوى بشر بود. با هم قسمتى از کتاب ساخت انسانیت (Making of Humanity) نوشته بریفولت (Briffault) را مى‏خوانیم:
«علم بزرگترین چیزى است که تمدن غربى به جهان نو تقدیم کرد، اما میوه‏هایش دیررس بودند. از اینرو، غولى که فرهنگ عربى به دنیا آورد تنها پس از گذشتن زمان درازى از زوال فرهنگ بربریت(مغربى) و فرو رفتن آن در تاریکى‏ها، بپا ایستاد. اما تمدن اسلامى از بسیارى از عوامل مؤثر دیگر برخوردار بود و نخستین شعله‏ها را در زندگى اروپایى برافروخت. على‏رغم آنکه هیچ‏یک از جنبه‏هاى پیشترفت اروپا از تاثیر قطعى فرهنگ اسلامى تهى نماند، اما این تاثیر در هیچ زمینه‏اى به اندازه پیدایش و رشد قدرت و پایدارى که جهان نو را متمایز مى‏سازد و بزرگترین سرچشمه پیروزیهاى پیاپى است، آشکارتر و مهمتر نبوده است و آن، زمینه علوم طبیعى و روح علمى است. آنچه علم مى‏نامیم به سبب روح تازه پژوهش، شیوه‏هاى کاوش و جستجو، روش مشاهده و قیاس و تکامل علم ریاضیات - به شکلى که یونانیها از آن اطلاعى نداشتند - در اروپا رشد و نمو یافت. اما کسانى که روح آن روشها را به جهان اروپا آوردند، مسلمانان بودند.» (42)
مراکز علمى و آموزش مسلمین به روى همه اقوام و ملتها و نژادها، بدون هیچ قید و شرطى باز بود و همه از این خوان گسترده بهره مى‏گرفتند. در تاریخ، آمده است که از این دانشگاهها دانشجویان خارجى غیر مسلمان، که در راس آنها ژربرت راهب است، خارج شدند. ژربرت، که بعدها به البابا (سلفسترثانى) مشهور شد، اعداد عربى را به اروپا وارد کرد و هنگامى که به ایتالیا رسید، کتابهاى علمى مسلمانان را ترجمه کردو همو بود که اندیشه تعدیل قانون رومانى را بطورى که همگام با شریعت اسلامى باشد، رهبرى نمود. تلاش این دانش‏پژوهان عرصه‏هاى تکنیک و هنر را نیز در بر گرفت و آنان را به اخذ و اقتباس اختراعات و فنون مسلمانان رهنمون ساخت.
در میان اشیایى که دانشجویان اروپایى از دارالعلم‏هاى اسلامى آورده بودند یکى اسطرلاب بود. اسطرلاب آلتى است نجومى که یکى از اختراعات قدیم یونان است و بطلیموس، جغرافى‏دان معروف اسکندریه، آن را ترقى داد. مسلمین این آلت را تکمیل کردند. این آلت در قرن دهم به اروپا آمد. البته در قرون وسطى، اروپائیان ستاره‏شناسى و استفاده از آلات نجومى را مذموم و مشؤوم مى‏شمردند. (43)
نوشته‏اند که فلاویوگیویا، که از اهالى شهر آمالفى ایتالیا مى‏باشد، مخترع قطب‏نماست، در حالى که او خود توسط مسلمانان با این اسباب آشنا شده بود; زیرا شهر آمالفى پس از شهر بندقیه ( ونیز) دومین شهر اروپایى بود که بیشترین تماس را با تمدن کشورهاى اسلامى و مشرق‏زمین برقرار کرد. پترس فون‏مارکوت آموزگار، که از صلیبیون، بود هنگام بازگشت از کشورهاى اسلامى همراه خود معلوماتى در مورد مغناطیس و قطب‏نما به فرانسه آورد و در نوشته خود به نام اپستولاد مغنط در سال‏1269 میلادى آن را به اروپاى مرکزى ارائه نمود و فلاویوگیویا سى و سه سال بعد، یعنى در سال 1302 میلادى، با تغییراتى آن را به عنوان یک اختراع عرضه کرد. (44)
ستباى بن آبراهام یهودى، که مسلمانان او را در نیمه اول قرن دهم اسیر کردند و در بغداد زندگى مى‏کرد، مدتى مدید به آموزش زبان عربى و طب مشغول بود و بعد از اینکه از اسیرى برگشت، نهضتى در علم طب بوجود آورد و در آن آراى مسلمین را منتشر ساخت... و همچنین قسطنطین، که در قرطاجنه زندگى مى‏کرد، عربى را به نیکویى آموخت و در دکتر ماکس میرهوف مى‏نویسد: دویست جلد کتابهاى رازى بیشتر در طب است. یکى از بزرگترین کتب طبى رازى، که
‹رس‏ث/››ح )54( با بهترین کتب طبى دنیا برابرى مى‏کند، موسوم به الحاوى است و آن کتاب جامعى است که حاوى طب‏یونان و عرب مى‏باشد. این مرد تمام حیات خویش را صرف خواندن‏کتب‏وآزمایشهاى طبى‏کرد ودرآخرین‏سالهاى‏عمرخود،اطلاعات حاصله را به صورت کتابى درآورد. الحاوى بیست جلد کتاب جداگانه بوده که امروز تنها ده جلد آن موجود است و هر کدام در یکى از کتابخانه‏هاى عمومى است. نیم قرن بعد از رازى تنها دو دوره کامل آن در دست‏بوده ولى‏من‏یادداشتى، که‏در سال 1070توسط یکى از پزشکان خانواده بختیشوع (’س-ژس‏چچ) نوشته شده، بدست آوردم که در آن مى‏گوید پنج
جلد کامل‏از کتاب الحاوى که مربوطبه‏امراض چشم‏بوده با خود داشته است. مجلدات الحاوى در ابتدا به دستور شارل یکم، توسط یک نفر پزشک یهودى بنام فرج بن سلیم به لاتین ترجمه شد و آن مترجم این کار پر زحمت را در سال‏1279 به پایان رسانید و در قرن بعد این کتاب در اغلب نقاط گیتى منتشر شد و از سال‏1486 به بعد مکرر به چاپ رسید. در سال 1542 این کتاب گرانبها پنج نوبت منتشر شد و نفوذ آن در طب اروپا بى‏نهایت زیاد بود.
یکى از نویسندگان معروف معاصر رازى اسحق نام داشته که پزشک یکى از خلفاى فاطمى بوده و نوشته‏هاى او در 1080 توسط کنستانتین افریقایى به زبان لاتین ترجمه گشته و در طب اروپا در قرون وسطى نفوذ بسیار داشته و تا قرن هفدهم نیز خوانده مى‏شده است. کتابهاى او چندین قرن از مهمترین کتب طبى محسوب مى‏شد. یکى از کتابهاى او موسوم به راهنماى پزشکان مى‏باشد که حاوى نکات اخلاقى است و به قدرى نیکو تالیف و تدوین شده که امروز نیز مى‏توان از آن چیزى که رازى در این باره نوشته همان اخلاق پزشکى است، که گرچه کم و بیش تدریس مى‏شود، اما دنیاى مادى امروز استفاده نمود. (46) نمى‏گذارد پزشکان بدان پایبند بمانند. برخى از اندرزهاى او، که در کتابش آورده، چنین است: «اگر فقر و مسکنت هم بر پزشکى روى آورد نباید براى افشاى راز کسان دهانش را باز کند. خوب است که حذاقت تو مایه شهرتت‏شود، نه تحقیر دیگران. در معالجه فقرا، مسامحه مکن; زیرا هیچکار بالاتر از این نیست. به بیمارى دردمند بگوى که بزودى شفا خواهى یافت; زیرا در این صورت قواى طبیعى او را براى بهبودیش به کمک طلبیده‏اى.» همچنین کتابهاى على‏بن رضوان مصرى و ابن بطلان بغدادى، که در قرن یازدهم نگارش یافته بود، خیلى زود به لاتین ترجمه شد. رساله‏هاى دیگرى مانند رساله‏هاى ماسویه بغدادى و ابن رقید اسپانیایى به لاتین ترجمه و تقریبا پنجاه بار به چاپ رسید. در سال 1000 میلادى علم امراض چشم شعبه‏اى از طب شده و بى‏اندازه ترقى کرد.
على بن عیسى بغدادى و عمار موصلى رساله‏هاى بسیار سودمندى در خصوص امراض چشم، جراحى، معالجه و بهداشت آن از خود به یادگار گذارده‏اند و رساله‏هاى آنها به لاتین ترجمه شده است. تا نیمه اول قرن هیجدهم رساله‏هاى آنها بر تمام کتابهاى دیگرى که در خصوص چشم نوشته شده بود ترجیح داشت. ولى پس از آن در فرانسه راجع به امراض چشم تحقیقات دقیق‏ترى بعمل آمد. (47)
کتابهاى بیرونى نیز به اسپانیا راه یافت و کتاب تاریخ ملل قدیمه او ترجمه شد. کتابهاى اخوان الصفا، که 52 رساله بود و هفده رساله آن به تاریخ طبیعى مربوط مى‏شد و در آنها راجع به تشکیل سنگهاى معدنى، علل زلزله‏ها، جزر و مدها، تغییرات آب و هوا و مواد، مطالب پر ارجى آمده‏بود، باآنکه پس از تکفیر آنان، در بغداد به آتش کشیدند، ولى باز هم دستاوردهایشان،بویژه درزمینه فلسفه وطب، به اسپانیا و اروپا نفوذ پیدا کرد. ساعتهاى آبى که در کشورهاى اسلامى معمول بود نیز به اروپا برده شد.براى نخستین بار، هارون‏الرشید یک عدد از آنها را توسط سفیر خود براى شارلمانى هدیه داد. ترجمه کتابهاى ابوعلى حسن بن هیثم، که یونانیان‏اورا به نام الهزن مى‏شناسند، بویژه ترجمه کتاب معروفش درباره انتشار و انکسار نور، به لاتین برگردانده شد، بسیار معروف است. قضیه الهزن‏دردنیاى‏جدیدهمچنان‏مطرح‏است.نظریه او پس از آزمایشات بسیار به کشف عدسى‏انجامید، چنانکه سه قرن بعد بر طبق نظریه وى عدسى درایتالیا ساخته شد و قانون سینوسى را شش قرن بعد دکارت وضع کرد.
ترجمه کتابهاى پزشکان فیلسوف مانند ابن زهیر و ابن رشد هم رایج‏شد. مهمترین اثر ابن زهیر بنام التیسیر در سال 1280 م، توسط پاراویسیوس و به کمک یک یهودى ونیسى به زبان لاتین ترجمه گردید و آن از آثارى است که استقلال فکر و تجربیات شخصى نویسنده را مشهود مى‏سازد. باید دانست که این کتاب در اروپا بیش از عالم اسلامى موفقیت‏حاصل کرد. کتابهاى ابن رشد نیز به لاتین برگردانده شد و کتاب کلیات فى‏الطب وى، که در سال 1255 م توسط پادوان یهودى بوناکوزا تحت عنوان colliget ترجمه گردیده، چندین بار به پیوست کتاب التیسیر ابن زهیر، به چاپ رسیده است. (48) نفوذ کتابهاى جابر بن حیان، که حدود صد جلد آن در دست است، در تاریخ شیمى اروپا آشکار مى‏باشد. کتاب ترکیبات کیمیایى وى در سال 1144 توسط روبرت از اهل چتر ترجمه شد و یکى از کتب معروف او را جرارد از اهل کرمنا با زحمات زیاد ترجمه کرده و ریچارد روسل به کتاب دیگرى پرداخته است و جابر را از معروفترین بزرگان و فلاسفه عرب مى‏خواند. دکتر ا.ج. هلمیارد نیز اخیرا راجع به او شرح مبسوطى نوشته است.
پزشک مسلمان معروفى در همین دوره در ایران ظهور کرده که نامش عباس بوده است، این مرد یک دایرة‏المعارف طبى کامل بسیار خوب تالیف کرده و در آغاز کتاب، فصل بسیار جالب توجهى راجع به رساله‏هاى طبى عرب و یونان نگاشته و سپس تمام قسمتهاى علمى و فرضى علم طب را شرح داده است. این کتاب در آغاز در دو نوبت ترجمه شد ولى بعدا کتاب طب ابن سینا جانشین آن گردید. (49)
ابو على حسین بن سینا، دانشمند بزرگ ایرانى، که در مغرب به اویسنا معروف است، یکى از بزرگترین دانشمندان دنیاى اسلامى بوده; گرچه او را بیشتر یک نفر فیلسوف و فیزیک دان مى‏شناسند ولى باز نفوذ طب او در اروپا حیرت انگیز است.
ابن سینا، در کتاب القانون فى‏الطب، اطلاعات یونانیها و سهم اعراب را در این علم شرح داده و این کتاب بزرگترین شاهکار طبى... مى‏باشد. این دایرة‏المعارف طبى مربوط به ادویه ساده و مرکب، دواسازى و علم امراض است. در این کتاب هر قسمت را به چند جزء و هر جزء را به چندین طبقه تقسیم کرده است و همین عشق مفرط او به طبقه بندى در مغرب در مدارس قرون وسطى تاثیر بسیار بخشیده بود.
در قرن دوازدهم کتاب او توسط جرارد از اهل کرمنا به لاتین ترجمه گردید و هنوز نسخ زیادى از آن موجود است. در سى سال اخیر قرن پانزدهم، این کتاب شانزده نوبت در اروپا منتشر گردید که پانزده بار آن به لاتین و یکى به عبرى بود و در قرن شانزدهم بیشتر از بیست‏بار چاپ شد. از همین‏جا اهمیت این کتاب به خوبى معلوم مى‏شود. قسمتهایى از این کتاب نیز جداگانه به چاپ مى‏رسید. تفسیرهایى که براى آن به لاتین و عبرى نوشته شده بى‏شمار است. این کتاب تا نیمه دوم قرن هفدهم، بارها چاپ شد و مدت مدیدى کتاب درسى بود. شاید هیچ کتاب طبى تاکنون به این اندازه رواج نداشته است. (50) هنگامى که دنیاى اسلامى مشرق در طب تفوق پیدا کرد، کشورهاى اسلامى مغرب نیز مرکز علوم گردید. در اسپانیا، در زمان خلافت عبدالرحمن سوم‏یک نفر یهودى به اسم حصداى شپروت پزشک‏دربار بود. این مرد هنگام جوانى‏به کمک یک کشیش کتاب طب دسقیروطوس را ترجمه کرد و آن را به کنستانتین هفتم‏امپراتور روم شرقى هدیه داد. کمى بعد یکى از پزشکان مسلمان آن را تصحیح کرد و تفسیرى براى آن نوشت.
در قرطبه، مسلمانى که او را ابوالقسیس مى‏خواندند پزشک دربار بود. بعضى از رساله‏هاى او مربوط به جراحى بوده که تا آن عصر نویسندگان اسلامى چیزى راجع به آن ننگاشته بودند و همان رساله‏هاى او را اساس جراحى کنونى اروپا باید شمرد. این رسائل را در همان اوایل به لاتین و عبرى ترجمه کردند. و گودوشلیاک (68-1300)، جراح معروف فرانسوى، ترجمه لاتین آن رابه کتاب خود ضمیمه کرد. (51) ابن‏الخاتمه، که پس از دانشمند معروف عرب، ابن‏الخطیب، درباره طاعون کتاب نوشته است، راجع به طاعونى که میان سالهاى 1348 و1349 اهالى المریا در اسپانیا را نابود کرد، تحقیقى عمیق ارائه کرد که از بهترین آثار قرون چهارم تا شانزدهم اروپا بوده‏است. (52)
دکتر ماکس میرهوف مى‏نویسد: در نزدیکى ناپل، کنستانتین آفریقایى قبل از اینکه راهب شود، شروع به ترجمه آثار عرب به لاتین نمود ولى ترجمه‏هاى مذکور را بى‏آنکه خجالت‏بکشد به اسم خود منتشر مى‏کرد به این ترتیب کتابهاى رازى، جالینوس حنین را در دسترس اروپاییها گذارد. به تدریج نفوذ مسیحیان در اسپانیا زیاد شد و اروپائیها براى اخذ تمدن عرب به آنجا آمدند و در میان این عده ادلارد فیلسوف و ریاضى‏دان معروفى شد. ازطرف دیگر، بعضى از یهودى‏هاى اسپانیا به انگلستان رفتند و واسطه انتقال علوم گشتند. (53)
جرارد ایتالیایى کتب عربى را به لاتین ترجمه کرد و به اروپاییان رسانید. او در سال 1175، براى پیدا کردن کتاب ستاره‏شناسى بطلیموس به اسپانیا رفت و طولى نکشید که از برجسته‏ترین مترجمین عربى گشت. وى در حدود هشتاد کتاب ترجمه کرد و در گنجهاى علم و دانش مسلمانان را به روى اروپاییان باز کرد. جرارد در اروپا پدر عربى خوانده مى‏شود. بعضى از کتابهایى که وى از ابن‏سینا، رازى، فارابى، ثابت و دیگران ترجمه کرده هنوز باقى است. برنگار نیز کتابهاى ابن‏زهیر، الکندى و بعضى از رسائل ابن‏سینا را ترجمه کرده است.
راجر بیکن و تمام دانشمندانى که در قرون وسطى در مبحث نور کار مى‏کردند آزمایشهایشان از روى کتاب حسن‏بن هیثم بوده است. کتابهاى او لئوناردوانیسى و جان کپلر را نیز تحت نفوذ خود قرار داده است. (54) نفوذ جنگهاى صلیبى در انتقال علوم از جهان اسلام به اروپا بى‏تاثیر نبود; زیرا در آن دوره استیفن، که در سیسیل تربیت‏شده بود، به انطاکیه آمد و رسائلى ترجمه کرد. مى‏توان گفت که تاسیس بیمارستانها در قرن سیزدهم در اروپا تا اندازه‏اى از آثار جنگهاى صلیبى بود; زیرا اروپاییان مى‏خواستند بیمارستانهایى به تقلید از بیمارستانهاى دمشق و قاهره برپاکنند. درقرن سیزدهم، پاپ (اینوسان)سوم‏در رم بیمارستانى ساخت. لویى‏نهم‏نیز پس ازآنکه خسته و شکست‏خورده از نگهاى‏صلیبى‏بازگشت‏یک‏بیمارستان ویک‏آسایشگاه فقیران درپاریس تاسیس کرد این بنا را ابتدا براى سیصد نفر اشخاص فقیر و کور برپا کردند ولى بعدا آن را توسعه داده و امراض چشم را نیز در آنجا مداوا مى‏کردند واکنون‏این‏بناازبزرگترین‏بیمارستانهاى‏فرانسه‏محسوب‏مى‏شود.
در جنگهاى صلیبى، مسلمین به پزشکان اروپایى مى‏خندیدند; زیرا معلومات آنها را بسیار ابتدایى و پست مى‏دانستند. ترجمه‏هایى از کتابهاى ابن‏سینا، جابر، حسن‏بن هیثم و رازى اکنون در دست است ولى مترجمین‏آنهامعلوم‏نیست. همچنین در قرن شانزدهم، اندرالپاگوش کتابهاى ابن‏رشد و ابن‏سینا را ترجمه کرد. این کتابها در دانشگاههاى ایتالیا و فرانسه تدریس مى‏شده است.
خلاصه اینکه به‏این وسیله علوم شرق مانند باران رحمت‏بر خاک خشک اروپا بارید و آن را حاصلخیز ساخت. کم‏کم اروپاییان با علوم شرق آشنا شدند و کتابهایى در جراحى، امراض زنانه و ناخوشیهاى چشم نوشتند. راجر بیکن پس از آنکه مدتها به آموختن زبان عربى اشتغال داشت، علوم عرب، مخصوصا مبحث نور، را تشریح کرد و البرت کیمیاى جابر را تفسیر نمود. (55)
اروپاییان تنها این دانشها را از مسلمانان وام نگرفتند، بلکه از آثار هنرى آنان به ویژه در زمینه موسیقى بهره فراوان بردند. با وجود اینکه در قرون وسطى، شرقى‏ها کتب بى‏شمارى در موسیقى نگاشتند، باز از آن دوره بجز آثار معدودى از آنها که به لاتین ترجمه شده چیزى در دست نیست. جهنیز هیسپالنسیز و جرارد کتب فارابى را به لاتینى ترجمه نمودند و بعضى از آثار ابن سینا در مرتبه اول توسط جهنیز و در مرتبه دوم به توسط اندریاس الیاکوس ترجمه شده و مکائیل اسکات ترجمه لاتینى کتاب موسیقى ابن رشد را در اروپا انتشار داد.
اروپاى غربى از ترجمه عبرى کتب عربى استفاده مى‏کرد. قانون اقلیدس نیز از عربى به عبرى ترجمه و در دسترس مردمان مغرب گذارده شد. یکى از قدیمى‏ترین مترجمین عربى به لاتین کنستانتین آفریقایى است. کتب او به خوبى‏نفوذ موسیقى عرب را نشان مى‏دهد.
گوندیسلوس محققا ترجمه کتاب فارابى را در دست داشته; زیرا قسمتى که در موسیقى تالیف کرده تماما از فارابى است. در جاى دیگر، مى‏بینیم که نام فارابى با ایزو دور و گیدو ذکر شده است. به‏طور خلاصه، معلوم مى‏شود که ماخذ بسیارى از کتب غربى در خصوص موسیقى کتب فارابى است، چنان‏که عقاید او در کتابهاى «رابرت کیلواردنى‏» و «روموندول سیمون تونستد» و «آدام دوفلدا» مشاهده مى‏شود.
راجر بیکن، در قسمتى که در موسیقى نگاشته، نام فارابى را با بطلیموس‏واقلیدس ذکرمى‏کندوهنگامى‏که‏در خصوص معالجه‏امراض‏به وسیله موسیقى سخن مى‏راند نام ابن‏سینا را مى‏آورد. والتر ادینگتن و انجلبرت نیز در کتاب موسیقى خویش قسمتهایى را از کتب‏ابن‏سینا نقل مى‏کنند.«جرم‏»از اهالى‏مراوى (marvaie) یک فصل‏ازکتاب(دوموزیکا) را به فارابى اختصاص داده است. فارابى حتى تا قرن هفدهم توجه عموم را به سوى خود جلب نموده بود. از قرن هشتم تا یازدهم مردم گروه گروه به «قرطبه‏»، که دارالعلم جهان آن روز بود، هجوم آوردند تا علوم دنیاى اسلامى را فرا گیرند. درآنجا دانشجویان اروپایى بدون اینکه با زحمات‏زیادترجمه لاتینى‏کتب‏عربى رابخوانند، مستقیماعلم موسیقى را، که یکى از علوم چهارگانه بود، فرا مى‏گرفتند. مسیحیانى که در اسپانیازیست‏مى‏کردندبیش از همه به نشر علوم عرب در اروپا پرداختند.
هنگامى که راجر بیکن براى دانشجویان اسپانیایى در اکسفورد، سخنرانى مى‏کرد چون ترجمه‏هاى غلطى که از عربى به لاتین شده بود به زبان مى‏آورد او را مسخره مى‏کردند; زیرا آنها مى‏دانستند که ماخذ گفتار او چیست و چه مى‏خواهد بگوید. به همین جهت‏بود که دکتر میرابیلیس به دانشجویان توصیه مى‏کرد که مدارس اروپایى را رها کرده و به اعراب بچسبند; زیرا دانشمندان اروپا فقط علوم یونان را فرا گرفته بودند. در صورتى که مسلمین علاوه بر خواندن کتب ارسطو، اقلیدس، اریستوگزنوس، بطلیموس و دیگران خودشان نیز کشفیاتى نموده بودند.
بزرگترین قسمتى که اعراب به دنیا آموختند موسیقى موزون بود که ابتدا الکندى آن را توصیف کرد و بعدا فرانکو و شاگردانش اوزان اعراب را به کار بردند از طرف دیگر، آوازه‏خوانان و موسیقى‏دانهاى عرب سبب انتشار موسیقى علمى گشتند... . کم‏کم ضعف و انحطاط بر دنیاى اسلامى روى آورد و آن تفوق سیاسى و صنعتى که مسلمین قرنها دارا بودند از بین رفت. بلى، هنگامى که نفوذ سیاسى کشورى کم شود نفوذ صنعتى نیز به خودى خود ضعیف مى‏گردد. به علاوه، اروپا کم‏کم قوتى پیدا کرد و زمام صنایع و علوم را خود بدست گرفت. (56)
پى‏نوشتها:
1- شمار احادیثى که دراین‏باره وجود دارد فراوان‏است، حتى فصل مستقلى‏ازکتابهاى‏معتبرحدیثى‏به‏این‏عنوان‏اختصاص‏یافته‏است;مانند
کتاب‏الکافى‏تالیف محمدبن‏یعقوب‏کلینى. براى نصوص روایى بنگریدبه: میزان‏الحکمة، ج‏6، ص 535 -447/ الحیاة، ج 2، ص 324-267
2- کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص‏27
3- فجرالاسلام (پرتواسلام)،احمدامین،ترجمه‏عباس خلیلى، ج‏1،ص 38
4- فتوح‏البلدان، بلاذرى، ص‏659، 654
5- «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط‏الخیل ترهبون‏به‏عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شى‏ء فى سبیل الله یوف الیکم و انتم لا تظلمون.» (انفال:60)
6- ر.ک. به: تاریخ علوم عقلى‏درتمدن‏اسلامى، ذبیح‏الله صفا،ج‏1، ص‏33
7- آیاتى‏چون:«ن‏والقلم‏ومایسطرون‏»(بقره:241)نشان‏ازاین‏حقیقت‏دارد.در حدیث،این‏تاکیدآشکارتراست.ازجمله: «مدادالعلماءافضل‏من‏دماءالشهداء»
8- و 9- نقش کتاب در تمدن و فرهنگ اسلامى، ضیاءالدین سردار،ترجمه مهیار علوى مقدم، کیهان اندیشه، ش 31، ص‏123
10- فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران 1360، ص‏73
11- سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکتر وزین‏پور، ص‏69
12- ر.ک به:نقش کتابخانه‏هاى‏مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامى، دکتر محمدمکى‏السباعى،ترجمه دکترعلى‏شکوهى، سازمان‏مدارک فرهنگى انقلاب‏اسلامى،وزارت‏فرهنگ‏وارشاد اسلامى،بویژه‏صفحات 5 و 4
13- مسلمانان و دانش جدید، عبدالرزاق نوفل، ص‏66
14- اغانى، ابوالفرج اصفهانى
15- عصر المامون، ج‏1، ص 375
16- مدارس‏بغداد، عماد عبدالسلام رؤوف، چ اول، بغداد1386 ه
17- کارنامه اسلام، ص‏29 و 30
18- نهضت ترجمه در جهان اسلام، ابراهیم مدکور، ترجمه اسماعیل سعادت، نشر دانش، سال سوم، شماره پنجم، 1362، ص‏6
19- براى آگاهى بیشتر، ر. ک به: انتقال علوم یونانى به عالم اسلامى، دلیس اولیرى ترجمه احمد آرام، نشر انشگاهى، چاپ دوم، 1374
20- نهضت ترجمه در جهان اسلام، نشر دانش، سال سوم، شماره 5، ص‏7
21- کارنامه اسلام، ص‏29 و 30
22- میراث سوم، روژه‏گارودى، ص 104
23- اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتى، به نقل از نفح الطیب، ج 1، ص 462
24- و 25- کتابخانه‏هاى مساجد درتمدن‏اسلامى ص‏226-198; ص 125
26- علم و تمدن در اسلام، سید حسین نصر، ص‏56 و57
27- تاریخ تمدن اسلام، دکتر على اصغر حلبى، ص 38
28- میراث سوم، رژه‏گارودى، ص‏103 و 102
29- تاریخ علوم، پى‏یر روسو، ص 118
30- تاریخ فلسفه‏درجهان‏اسلامى، حنا الفاخورى وخلیل‏الجر،ج 2،ص‏362
31- مسلمانان و دانش جدید، عبد الرزاق نوفل، ص‏89
32- فلاسفه شیعه، ص‏509 و 522
33- ازآنجاکه‏هدف مامرورى‏برگذشته مسلمین بوده است، سخن کوتاه کرده‏ایم; وگرنه درباره علم و تمدن مسلمانان کتابهاى مفصلى نگاشته‏شده و ما در نگارش این بحث‏بدانها نظر انداخته‏ایم که از آن جمله‏است: تاریخ علم‏کمبریج/تاریخ فلسفه در اسلام/ علوم اسلامى ونقش‏آن‏درتحول‏علمى جهان، آلدومیه‏لى/ تاریخ علوم عربى و اسلامى، فؤادسزگین/ تاریخ تمدن‏اسلام و عرب، گوستاولوبون/ کارنامه‏اسلام، زرین‏کوب/ دانش‏مسلمین، محمدرضاحکیمى/ منابع فرهنگ اسلامى، م‏م‏شریف/ تاریخ دولت اسلامى دراندلس، عبدالله عنان/ تاریخ تمدن اسلام،جرجى زیدان/ بیست گفتار در مباحث علمى، فلسفى و...، مهدى‏محقق/ تاریخ تمدن، ویل دورانت و... .
34- سیره ابن هشام، ج 1، ص 688
35- درباره این بیمارستان (بیمارستان کبیر منصورى) قلقشندى گوید: «بیمارستان قلاوون در دنیا نظیر ندارد.»(صبح الاعشى،ج‏3،ص‏369) ابن بطوطه جهانگرد معروف مى‏گوید: «بیمارستان ملک المنصور قلاوون بالاتر از حد توصیف است. گفته‏اند مخارج آن روزانه بیست‏هزار دینار است.» (رحله ابن بطوطه، چاپ پاریس، ج 1، ص 71/ دانش مسلمین، محمد رضا حکیمى، ص 172 و173)
36- مسلمانان و دانش جدید، ص‏123
37- حاضر العالم الاسلامى، (عالم نو اسلام) ص 158
38- مسلمانان و دانش جدید، ص‏69
39- حاضر العالم الاسلامى (عالم نو اسلام) ص 158
40- شرق‏شناسى، ادوارد سعید، ص 112
41- ر. ک. به: تاریخ عرب، فیلیپ حتى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، کتابفروشى حاج محمد باقر کتابچى (حقیقت)، تبریز، 1344 ش.
42- تفسیر تاریخ، عبدالحمید صدیقى، ترجمه جواد صالحى، ص 52
43- ر. ک. به: میراث اسلام، ص 80 - 78.
44- فرهنگ اسلام در اروپا، زیگفرید، ترجمه مرتضى رهبانى، ص‏77
45- مسلمانان و دانش جدید، ص‏69 و 68
46- و 47- و 48- و 49- و 50- و 51- میراث اسلام، ص‏113 - 111 ; 118 ;126;116 ;117 ;127
52- همان، ص‏127 ; مقاله دکتر ماکس میرهوف
53- و 54- و 55- همان، ص 130 ; 121 ;123 ;146
56- همان، ص 144 -146 ; الدومیه‏لى در کتاب علوم اسلامى و نقش آن‏درتحولات علمى جهان، ص 130 - 128، با تکیه بر داوریها دانشمندانى چون مارسلن‏برتلد (فرانسوى) و ژولیوس روسکا (آلمانى) گزارشهاى مربوط به جابر و آثار وى را غیر واقعى و افسانه خوانده است ولى دانشمند معروف ترک،آقاى فؤادسزگین، پاسخ مستند و مناسبى به این ادعاهاداده است. ر. ک. به: گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم تجربى و اسلامى، ترجمه محمدرضا عطایى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى،آستان قدس،مشهد،1317،ص‏81-65.
منابع:

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی