تفاوتها و شباهتهای نهضت مشروطه با انقلاب اسلامی
مشروطه یک بستر و دو رؤی
محمد جواد صاحبی
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از همه کسانی که پس از صد سال چراغ مشروطیت را روشن نگه می دارند…
زمینه های مشروطیت نخست بر بستر اندیشه های ملی و دینی شکل گرفت. کمی پس از هجوم روسیه تزاری به ایران اسلامی, لایه هایی از تمدن غرب خودنمایی کرد, بویژه لایه صنعتی آن در شکل تکنولوژی نظامی زودتر چهره گشود. نیروهای ملی و مذهبی که در خطوط مقدم جنگ بودند, مانند عباس میرزای نایب السلطنه, که فرماندهی سپاه را بر عهده داشت, یا میرزا عیسی(میرزا بزرگ) قائم مقام فراهانی, که صدراعظم محبوب بود, با این جنبه بیش تر از همه آشنا شدند.
برای همین است که عباس میرزابه (ژوبر) فرانسوی, نماینده ناپلئون بناپارت, می گوید:
(نمی دانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چی هست؟ شما در فنون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای قهریه متبحرید و حال آن که ما در جهل غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر می گیریم. مگر جمعیت, ثروت و حاصلخیزی مشرق زمین از اروپا کم تر است, یا آفتاب که قبل از رسیدن شما به ما می تابد تأثیرات مفیدش بر سر ما کم تر از سر شماست, یا خدایی که مناعمش در جمیع ذرات جهان یکسان است, خواسته شما را بر ما برتری می دهد؟ گمان نمی کنم. بعد اصرار می کند که واقعیت را برای من بگو. من را راهنمایی کن.)
حالا ژوبر, با آن کمی وقتی که داشت, به اختصار انقلاباتی را که در ازمنه گذشته در فرانسه اتفاق افتاده بود و تغییراتی را که در اروپا حاصل شده بود, برای او توضیح داد. خوب طبیعی بود که این اسلحه جدید آموزش می خواست. اعزام دانشجو به اروپا و آوردن اساتید از آن جا, بخصوص تأسیس نهادهای آموزشی جدید و دعوت استادان و مستشاران نظامی که بعداً اتفاق افتاد, مثل تأسیس دارالفنون توسط مرحوم امیر کبیر و مسیوجان داوود, در انتقال بخشی از فرهنگ و تمدن و ماهیت غرب به جامعه ایران بسیار کارساز و مؤثر بود.
از طرف دیگر, جنگ و هجوم, واکنش دفاع را در پی دارد. به صورت طبیعی نیاز به اسلحه مشابه, بویژه حمایت قدرت مندان رقیب دیپلماسی جدید را ضروری می کرد. اعزام سفیر, تشکیل سفارتخانه های خارجی به هجوم فرهنگی کمک می کرد. شکی نیست که قدرت بزرگ مسلط در این تبادل, برگ برنده را داشت و فرهنگ و سیاست و تمدن خودش را تحمیل می کرد.خوب بستری فراهم شد برای ا فکار نو و فرهنگ نو, توسط نمایندگان سیاسی که از ایران اعزام می شدند و فرهنگ تمدن خارجی را از نزدیک می دیدند و همچنین سفارتخانه هایی که در ایران به وجود می آمد, بخصوص این که این سفارتخانه ها سخت درگیر کارهای سیاسی بودند و اصرار داشتند که فرهنگ اروپایی را در ایران رواج بدهند.
اما از طرف دیگر, مسأله جهاد و دفاع به عنوان یک مسأله علمی و دفاعی در مجامع حوزوی و دینی مطرح شد. شما اگر نگاه بکنید به کتابهای فقهی معروف آن دوره از جمله به کشف الغطاء اثر مرحوم کاشف الغطاء, یا جامع الشتات اثر مرحوم میرزای گیلانی قمی, می بینید که بحثهای جهاد را با توجه به بحثهای روز مطرح کردند. چون مسأله جهاد از یاد رفته بود, یا طرح نمی شد, یا به صورت کاملاً کلاسیک و به دور از واقعیتهای عینی مطرح می شد.
شما می بینید که بحثهای جهاد, ناظر است به جنگهای ایران و روس. این کتابها نمونه ای از آن نهضت فکری و دینی است. مسأله لزوم اذن فقیه جامع الشرایع در جهادو دفاع در کتابهای فقهی به صورت گسترده مطرح شد. توسط کسانی که در جنگ, حضور فعال داشتند. بعد می بینیم در قبال آن کتابهای جهادیه ای که توسط میرزا عیسی قائم مقام جمع آوری شد, لزوم بحث اذن فقیه در جهاد و دفاع مطرح می شود و کسی مانند ملا احمد نراقی, کتاب عوایدالایام را که فقهی است می نویسد و بحث ولایت فقیه را در آن جا به صورت مبسوط مطرح می کند. بحث ولایت فقیه به صورت موجز مطرح می شد. اما مرحوم ملا احمد نراقی, که خود در جنگ حضور فعال داشت و ازعلمایی بود که کفن می پوشید و در میدانها و عرصه های جنگ حاضر می شد, بحث ولایت فقیه را در کتاب عوایدالایام به صورت مبسوط مطرح کرده است که اساس بحث ولایت فقیه در عصر ماست و حضرت امام نیز مطرح کردند; اما تصریح کردند که اساس این بحث از مرحوم نراقی است. این هم از دستاوردهای جنگهای ایران و روس است.
بنابراین, رویکرد به مدرنیته, مبارزه با تجاوز بیگانه, تحول در سیاست خارجی, تأسیس نهادهای آموزشی جدید, اندیشه جهادی و مسأله ولایت و حکومت از پیامدهای فکری جنگهای ایران و روس بود.
اعتماد سازی علما به عنوان رهبران دینی و اجتماعی در مبارزه با فزون طلبی غرب صنعتی و امتیازات استعماری و مخالفت روحانیت با قرضه های خارجی و حضور روحانیت درقضایای سیاسی پس از این جنگها, شدت می گیرد و گستردگی پیدا می کند. در مسأله قتل گریبایدوف و مسیو نوز بلژیکی, حضور روحانیت را بسیار پررنگ در رأس این نهضتها ما می بینیم. با حضور شخصیتی مصلح به نام سید جمال الدین اسدآبادی این نهضتهای ضداستبدادی وضداستعماری و جریان نوخواهی احیای فکر دینی وارد مرحله جدیدی می شود. این که مرحوم شهید مطهری می فرماید: (سید جمال الدین, تز مشخصی نداشت) بنده با همه احترامی که به استاد قائل هستم, این سخن استاد را نمی پذیرم. چون بر این عقیده هستم که سید تز مشخصی داشته است و در کتابی که مفصلاً در این رابطه نوشتم نظر خودم را بیان کردم.
جریان مشروطه, در واقع واکنشی بود در برابر جریان ظلم و استبداد و خودکامگی و تحجر و عقب ماندگی, که به صورت یک وفاق بین الاذهانی پس از واقعه گرانی قند و شکر و کتک زدن روحانیون محترم رخ داد. این وفاق بین الاذهانی چیزی است که باید به آن توجه کرد. یعنی همه اقشار مردم به یکسری چیزها حساسیت پیدا کرده بودند, از چیزهایی رنج می بردند و در پی پیدا کردن چیزهایی بودند. همه ذهن شان درگیر بود; اما فرصت و امکان و جرأت اظهار پیدا نمی کردند. یک واقعه کوچک اتفاق افتاد و حکومت می خواست دل مردم ر ا به دست بیاورد و جلوی بحران را بگیرد. به عکس شد. تجاری را به عنوان محتکر دستگیر کردند, کتک زدند , فلک کردند تا دل مردم شاد بشود. همین اقدامات, باعث شد که مردم اعراض کردند. اینها افراد مظلومی هستند, افراد محترمی هستند و حکومت حق ندارد و لذا حکومتها, همیشه, باید آن پستوی فکر مردم را بخوانند. چون در یک جاهایی این وفاق بین الاذهانی ظهور و بروز می کند و در واقعه مشروطه پس از دستگیری و کتک زدن این تجار به اصطلاح محتکر, اتفاق اتفاد و یک نهضت بزرگ اجتماعی از یک حادثه کوچک شروع شد و مسأله عدالتخانه به وجود آمد. در این جا چون وقت کم است برای این که من بتوانم بحثم را به جایی برسانم, اشاره می کنم به نکات مهم.
در نهضت مشروطیت 3مؤلفه انسانی بسیار مؤثر بودند.
1 . مراجع بزرگ نجف که در رأس آنان مرحوم ملامحمد کاظم آ خوند خراسانی, ملا عبداللّه مازندرانی و میرزا حسین خلیلی است. اینان با اطلاعیه ها و اعلامیه های خودشان مردم را تشویق می کردند ,تکلیف شرعی می کردند و مسأله مشروطیت را از آن جا هدایت و حمایت می کردند.
2 . علمای تهران که در رأس آنان, سید عبدالله بهبهانی, سید محمد طباطبایی و مجموعه وعاظ از جمله: شیخ محمد واعظ, سید جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین بودند. اینان کسانی هستند که به بیدارگری مردم پرداختند. بذرهای مشروطیت را در ذهن های مردم کاشتند, مردم را تحریک و تهییج کردند. از این جا نهضت به شهرهای دیگر سرایت کرد. بذر نهضت مشروطیت در خراسان و گیلان و …در جای جای ایران پاشیده شد. من این سخن را می پذیرم که نهضت مشروطیت به گستردگی انقلاب ایران نبوده است. جمعیت آن روز, هرگز مانند جمعیت امروز ایران نبوده است. حتی با جمعیت تهران هم قابل قیاس نبوده است و ابزار حمل و نقل و اطلاع رسانی و ارتباطات آن روز هم مانند امروز نبوده است. امّا تا قبل از مشروطه, ما اجتماعاتی با آن کمیت و کیفیت نداشتیم. حجت و دلیل همان گزارشاتی است که داده شده. سخن از اجتماعات بزرگ است. تصنیف ها و شعارهایی که مردم در کوچه و بازار می خواندند و زمزمه می کردند و البته نهضت مردم بسیار گسترده تر از پیش بود. اما به هیچ روی قابل قیاس با امروز نبوده است.
اسناد مشروطه, چه رسائل, چه اعلامیه ها و چه تلگرافهایی که آن موقع زده شده, بعضی حکایت از این دارد که علمای مشروطه طلب,آگاهانه در پی مشروطه بودند. من این سخن را به بعضی گفتم و می گویم که آن چه گفته می شود که علمای مشروطه تحت تأثیر روشنفکران غرب زده و چه و چه بوده اند را نمی پذیرم. آنان آگاهانه در پی مشروطه بودند. اگر فرصت داشتم بنده اطلاعیه ها و اعلامیه های مراجع بزرگ نجف را می خواندم تا ببینید آنان هم شرایط جهان و ایران را می فهمیدند, هم مشروطیت را خوب می فهمیدند و هم می خواستند این مشروطیت را بومی بکنند. و آن را اسلامیزه بکنند. هر کشوری همین کار را می کند و هر محصول و هر پدیده ای که می آید سعی می کند در فرهنگ خودش آن را هضم بکند و بازسازی بکند. این کار را علمای مشروطه کردند.
ده ها رساله علمی از میراث مشروطیت در کتابخانه ها هست و دوستان از آنها آگاهی دارند. اما دو رساله مهم مشروطیت: یکی تنبیه الامه و تنزیه المله از فقیه اصولی, میرزای نائینی و یکی رساله انصافیه از مرحوم مدنی کاشانی از جمله رسائلی است که نشان می دهد علمای ژرف نگر هم مشروطیت را خوب تحلیل کرده و هم اسلام را خوب فهمیده اند. منتها کار یک مجتهد همین است. مجتهد معمولاً می آید اول موضوع را تحلیل می کند, بعد می آید حکم را برای موضوع تعیین می کند. اینها آمدند این کارها را کردند. بعضی می گویند که نائینی تحت تأثیر افراد دیگر این کتاب را نوشته است. اشاره کرده اند به طبایع استبداد مرحوم کواکبی. این سخن را من رد می کنم. برای این که هم تنبیه الامة و تنزیه الملّه را به طور دقیق و عمیق برای تصحیح چندین بار خوانده و هم طبایع الاستبداد را تصحیح و شرح کرده ام. در شرحی که به طبایع الاستبداد کرده ام, در 70صفحه, آن جا به طور روشن گفته ام که هیچ گونه شباهتی بین طبایع الاستبداد و بین کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملّة مرحوم نائینی نیست, جز در بعضی از واژه ها. مسأله استبدادِ دینی و سیاسی و بعضی از این چیزها, از باب تبادل اندیشه ها هست و گرنه این کتاب در پی چیز دیگری است. کواکبی در طبایع, دم از یک حکومت سکولار می زند, امّا نائینی در تنبیه الامه, در پی آن است که حکومت ولایی را به اثبات برساند و تصریح می کند که حتی مشروطه با این قیوداتی که برای آن مطرح می کنند, از باب دفع افسد به فاسد, برای این مرحله گذار مورد نیاز است. برای این که مقبولش نیست. آن چه که نائینی در این کتاب مطرح می کند, یک تفکر و یک ایده ابتکاری و ابداعی است و ارتباطی با تفکر و ایده امثال کواکبی ندارد.
السلام علیکم ورحمة اللّه و برکاته