آیت الله مشکینی و نسل نو اندیش دینی / مصاحبه با محمد جواد صاحبی
جناب استاد از سابقۀ آشناییتان با مرحوم آیة الله مشکینی، بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
برای من توفیقی است که در رابطه با آیة الله مشکینی که برنسل ما حق بزرگی داردسخنی داشته باشم و از ایشان یادی کنم. در سالهای قبل از انقلاب، دورهای که ما در دبیرستان مشغول تحصیل بودیم و وارد عرصه مطالعات دینی و مبارزات سیاسی شده بودیم، طبیعی بود که از طریق اطلاعیهها، اعلامیهها و اخباری که پخش میشد با نام آیة الله مشکینی آشنا بشویم، آشنایی ما از این طریق بود اما حوادثی هم پیش آمد که نام آیة الله مشکینی را در محور بحثهای سیاسی و اجتماعی قرار دادبه خصوص مقدمهای که ایشان برکتاب «شهید جاوید» نوشته بودند، البته چند نفر دیگراز علماواساتید از جمله آیة الله منتظری، علامه جعفری ،احمدآرام، شریعت اصفهانی و دیگران هم بودند که مقدمههایی نوشته بودند، اما دو مقدمه خیلی پر سر و صدا شد، یکی مقدمه آیة الله منتظری و یکی هم مقدمه آیة الله مشکینی. که به دلیل موقعیتشان در حوزههای علمیه از اهمیت خاصی برخودار بود. و این سبب شد که نسل جوان آن روز بیشتر به این دو شخصیت توجه پیدا کند،خوب مقدمه بر کتابی که بخش بزرگی از علمای سنتی حوزه های علمیه باآن مخالف بودندکاری شگرف بود، البته بعدها مثل اینکه آیة الله مشکینی اظهار فرمودند که ما میخواستیم روح علمی در حوزههای دینی تقویت بشود ولو اینکه اشکالاتی هم مابه کتاب داشتیم و با آگاهی این کار را انجام دادیم. ولی به هر حال این مقدمهها موافقتها و مخالفتهایی را برانگیخت. به همان اندازه که طیف سنتی حوزه نسبت به آن شخصیتها تند شدند کسانی هم از این مسئله استقبال کردند وآنها را مورد تشویق و تقدیر قرار دادند. به هر حال ما با اسم آیة الله مشکینی در این عرصهها آشنا شدیم.
بعد که آمدیم قم حوالی سال 1352 بود دقیقا سالش را حضور ذهن ندارم، ما به همراه چند نفر از دوستان خودمان به قم آمدیم که خدمت بعضی شخصیتها برسیم، بعضی شخصیتهای علمی،دینی، سیاسی از جمله آیة الله مشکینی در برنامه ما بود. آن موقع آیة الله مشکینی در کوچه رهبر زندگی میکردند برای ما خیلی جالب بود، خانۀ نسبتاً کوچک و ساده و بدون پیرایۀ ایشان و اینکه ساعتی از روز درب این منزل را باز میکردند و مثلا طبق عرف ساعت 10 تا 11 تا نزدیکهای ظهر این درب به روی همه باز بود و افراد راحت میرفتند و در منزل ایشان مینشستند و با ایشان ملاقات میکردند و اگر سوالاتی داشتند، مطرح میکردند. ما هم رفتیم و بر یک جمعی که پیش از ما آنجا بود وارد شدیم.
آیة الله مشکینی به احترام ما جوانهای کمسن و سال از جایشان برخاست و ما را به قسمت بالای اتاق راهنمایی کرد و خودش هم روبهروی ما نشست، احوالپرسی گرمی کرد و از ما سؤالاتی پرسید. ایشان پس از آشنایی اولیه از وضع دبیرستانها، دانشآموزان و اوضاع اجتماعی شهر شاهرود پرسید. بنده عرض کردم که عدهای از جوانها جذب مکاتب مارکسیستی و فلسفههای جدید و عدهای جذب گروههای سیاسی شدهاند و عدهای هم بچه مسلمانهای علاقهمند به دین و مذهباند. ایشان گفت: «دیدگاه این دستهی اخیر نسبت به ما و حوزهها چه طور است؟» گفتم: «خوب است ولی از بعضی روحانیون گله دارند و میگویند مشی اینها مناسب با شأن روحانیت نیست و همراه با مقتضیات زمان حرکت نمیکنند و خودشان را با نیازهای نسل امروز همراه نمیسازند». گفت: «جانا سخن از زبان ما میگویی. آقا دل ما هم از دست اینها خون است. ما خودمان واقعاً از دست این عده میسوزیم و میسازیم و چارهای نداریم.» سپس با همان لحن پدرانهاش ادامه داد: «آقا میدانید جهان چهطوری است، یک عده از دوستان ما هستند که شرایط زمان را درک میکنند اما تعلقاتی دارند که نمیتوانند از آنها دست بردارند و بگذرند و عدهای هم آدمهای خوب و صالحی هستند ولی شرایط را درک نمیکنند و نیازها را نمیفهمند. ایشان مصادیقی را ذکر کرد و گفت: «شما نگاه کنید روحانیت ما بزرگانی دارد مثل آیة الله سید احمد خوانساری در این تهران بزرگ با این همه مسائل که وجود دارد. ایشان مرد بسیار بزرگی است، چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ اخلاقی و تقوایی که کم نظیر است، اما این به درد جامعهی امروز نمیخورد، ایشان را بایستی بگذاریم داخل بقچه و بعد بگذاریم لب تاقچه
آیة الله مشکینی خیلی متواضع بود و این اولین ملاقات ما با ایشان بود. جوانهایی بودیم که در سالهای اواخر دبیرستان بودیم و طبیعی است که طبق عرف یک چنین برخوردی خیلی پرجاذبه میتوانست باشد.
خب برای ما خیلی جالب بود که یک روحانی معنون حوزۀ علمیه قم به نقد روحانیت بپردازد، چون بعضیها تاب و تحمل شنیدن نقد و انتقاد راجع به روحانیت را نداشتند. ایشان بعد گفتند دیگر چی؟ ما گفتیم به هر حال الان برخی جوانها به مطالعات مذهبی به خصوص کتابهای دکتر شریعتی علاقه پیداکرده اند. در دبیرستانها و دانشگاهها و سطوح جامعه وآثار دکترمورد توجه قرار گرفته و به هر حال تحرکی ایجاد کرده!
ایشان باز فرمودند: آقا بسیار برای من امیدبخش؛ است هنگامی که می بینم کسانی مثل آقای شریعتی ومانند او آمدند و فضا را از دست افراد و گروههایی که غیردینی هستند گرفته اند؛ و اینها وجودشان مغتنم هست. من آثار آقای شریعتی را با علاقه میخوانم، من کتاب «فاطمه فاطمه است» را یک شب از سرشب تا به صبح گرفتم مطالعه کردم، خواندم و گریه کردم . کتابی بسیار عالی هست. من به ایشان علاقهمندم و دعا میکنم و خوشحال هستم که جوانها به هر حال از این طریق به مسائل دینی و مذهبی دارند گرایش پیدا میکنند.
برای ما این ملاقات و مطالبی که پیش آمد بسیار پرجاذبه بود
این دیدار سبب شد که به آثار آیة الله مشکینی هم علاقهمند بشویم. آثار ایشان را کمابیش قبلا هم دیده بودیم،کتابهایشان بر خلاف آن اشتهاری که در حوزه داشتند آثار بعضا سادهای بود، شاید اولین کتابی که ما از ایشان دیدیم کتاب «المواعظ العددیة» بود که به عنوان نصایح توسط آیة الله جنتی ترجمه شده بود، کتابی که بر اساس احادیث جمعآوری شده بود واثری اخلاقی اعتقادی بشمارمی آمد و برای سطوح متوسط جامعه میتوانست مورد استفاده قرار بگیرد. بعدها که ما یک مقداری تحصیلات دینی و حوزوی پیدا کردیم آثار دیگر ایشان را هم جستجو کردیم، ایشان آثار حدیثی خوبی داشتند، یک ذوق به خصوصی در تبویب احادیث داشتند. مثل کتاب«قصار الجُمل»که جملات کوتاه معصومان مرتب شده بود یا «مسلکنا فی العقائد والاخلاق و العمل» که برای خود من خیلی پرجاذبه بود، چون جمعبندی و تبویب احادیث بر اساس یک منظومه فکری انجام شده بود، شاید خیلیها به این مسئله توجه نکردند، فکر کردند مسلکنا مثلا جمعآوری بعضی روایات و احادیث است، در حالی که مسلکنا بر اساس یک منظومه دقیق شیعی و امامی شکل گرفته است، البته ایشان نخواسته که برداشتهای خودشان را خیلی در ذیل احادیث مطرح بکند، لذا توضیحات اندکی در آن دیده میشود ولی جوهرۀ کتاب آیات و روایات است.
این کتاب هم از این جهت که یک نظام فکری امامی را ارائه کرده حایز اهمیت است و هم از جهت پیشگام بودنش در این عرصه؛ چون کتابهایی مثل «الحیاة» خیلی سالهای بعد به وجود آمدند و لذا مسلکنا از این جهت مقدم است بر کارهایی مثل الحیاة، حالا نمیدانم آقای حکیمی از این کتاب بهره و الهام گرفتند یا نه ولی میدانم که کاری که آنها انجام دادند خیلی به کار مرحوم آقای مشکینی نزدیک است. اینها آثاری بود که ما از آیة الله مشکینی مطالعه کردیم اما علاقه به آقای مشکینی همین طور روز به روز در ما بیشتر میشد.
در مورد ویژگیهای اخلاقی ایشان خاطرۀ دیگری هم دارید؟
بنده پیش از پیروزی انقلاب مدتی در ساوه با اسم مستعار جوادی به فعالیتهای آموزشی دینی وسیاسی مشغول بودم؛ یک بار از آیة الله مشکینی دعوت کردم که به ساوه تشریف بیاورند وبرای جمعی از جوانانی که جذب کرده بودم،سخن بگویند. ایشان بدون هیچ گونه آلایشی این دعوت را پذیرفت و گفت: «با کمال میل، این وظیفهی ماست، چه وقتی مناسب است برویم آقا جان؟» گفتم: «اگر شما موافق باشید همین فردا ». سراغ یکی از دوستان طلبه به نام آقای محمود احمدی که ماشین بسیار قدیمی فولکس داشت رفتم و به او گفتم: آیة الله مشکینی را دعوت کردهام و وسیلهای میخواهم که به اتفاق ایشان به ساوه برویم. او هم قبول کرد. از جادهی خاکی میانبر به ساوه رفتیم. تابستان بود و ماشین وسط راه خراب شد و آیة الله مشکینی ساعتها در آن هوای گرم و زیر آفتاب داغ معطل شد تا ماشین را به راه انداخیتم و به طرف ساوه حرکت کردیم. بعد آنجا جلسهای را در خدمت ایشان بودیم. وقتی برمیگشتیم من از ایشان به خاطر عدم امکانات و خرابی ماشین عذرخواهی کردم، اما ایشان با همان صفا و سادگی و اخلاص همیشگیشان گفتند که ما باید از شما متشکر باشیم که جوانها را جمع کردید و فضا را برای ما مهیا نمودید تا بتوانیم حرفهایمان را بزنیم.
پس از پیروزی انقلاب هم بنده تماسهای خودم را با آیة الله مشکینی حفظ کردم. من مسئول انتشارات مطبوعات سپاه تقریبا از آغازتشکیل سال 58 تا سال 61 و 62 بودم به مدت 4 و 5 سال و حتی مؤسس بعضی از نشریات بودم، مجلۀ پیام انقلاب هم آن موقع یکی از مجلات بسیار پر تیراژی بودکه حدود 270 و 280 هزار تیراژ داشت که عمدۀ آن هم در بیرون فروخته میشد، و بعضی وقتها هم به چاپ دوم میرسید.
من بیشتر عینیات خودم را میگویم نه مطالعات و تتبعاتی که دارم. خب آیة الله مشکینی عرض کردم به جهت بُعد حوزوی و هم بُعد سیاسی و مبارزاتی و هم به جهت رویکرد روشنفکرانهای که اتخاذ کرده بودند خیلی مورد علاقۀ به خصوص ما جوانها بودند، یادم هست که سالهای بعد از 50 بحث "خلقت انسان" مطرح بود و این بحثها در محور مباحثات روز بود و شما حتما شنیدید و مطالعه کردید این بحث را در مجامع روشنفکری در تهران کسانی مثل دکتر یدالله سحابی به اقتضای اینکه یک زمینشناس و یک شخصیت مطرح سیاسی اجتماعی و علمی بود، و شخصیت علمیاش هم بسیار حایز اهمیت بود نوشتند و تا حدودی این بحث را نزدیک کردند به بحث نظریه تکامل داروین، و سعی کردند یک نسبتی برقرار بکنند بین بحث تکامل و آن چه که در اسلام مطرح است. این بحثها در محافل دینی و علمی به خصوص در قم هم خیلی شدت و گسترش پیدا کرد، همین جا در همین حوزه علمیه قم کسانی مثل آیة الله مصباح بحث تکامل را مورد نقد و انتقاد شدید قرار دادند در همان مقطع، درسهایی را برگزار کردند و به نفی و رد فرضیه تکامل پرداختند و به شدت هر گونه زمینهای را برروی فرضیه تکامل بستند. در همین ایام حضرت آیة الله مشکینی بحث تکامل در قرآن را مطرح کردند و آن طوری که یادم است طوری این بحث را پیش بردند که حالا اگر پذیرفته بشود چیزی خراب نمیشود، به هر حال این در حد فرضیه است، این فرضیه یا رد میشود مثل خیلی از فرضیههای دیگر که رد شده،چنانکه مدتها نظریه بطلمیوس دربارۀ هئیت مطرح بود، وچنین گمان داشتند که زمین مسطح است و خورشید و سیارات بر گرد زمین میچرخند و اینکه زمین محور عالم است. خیلی از متدینین چه مسیحی و چه یهودی و چه مسلمان سعی میکردند این نظریه را با کتابهای مقدس، با آموزههای دینی تطبیق بدهند، بعدها هم که نظریه هئیت جدید آمد،کپرینک و کپلرو گالیله آمدند، این نظریه کاملا رد شد و نظریه خورشیدمرکزی پذیرفته شد، اینکه خورشید مرکز عالم است و همۀ سیارات بر گرد آن میچرخند، خوب این مسئله اتفاق افتاد و هیچ چی نشد، آیة الله مشکینی می گفتند: تحقیقات ما نشان میدهد که در قرآن این انعطاف وجود دارد که مثلا اگر یک وقتی فرضیه تکامل به نظریه تبدیل شد و نظریه مورد تایید واقع شد و به عنوان یک علم قطعی شناخته شد، هیچ اتفاقی نمیافتد، آیات قرآنی این انعطاف و این استعداد را دارند، ایشان این مسائل را مطرح کردند که در هر دو وجه چه رد بشود و چه اثبات بشود آسیبی به قرآن نمیرسد و قرآن این انعطاف را در این مسائل دارد.
خب این یک بارقۀ امید بود برای نسل تحصیلکرده ای که در برابر شبهات داروینیستها، مارکسیستها، ماتریالیستها، ناتورالیستهای طبیعتگرا قرارداشتند. بعضی اهمیت این قضیه را درک نمیکنند برای اینکه فرضیه داروین در خیلی جاها به عنوان یک نظریه قطعی و به عنوان یک علم تلقی شده بود و مارکسیستها به دلیل اینکه این نظریه تکامل دیالیکتیکی موجودات با آن نظریه تکامل تاریخی خودشان قرابتی داشت و میتوانست به آن کمک بکند خیلی این مسئله را دامن میزدند. تنها مارکسیستها هم نبودند، گروههای دیگر هم بودند، در دانشگاههای دنیا نظریه داروین مقبول واقع شد و اصلا دربرخی دانشگاههای کشورهای بزرگ مخالفت با نظریه داروین ممنوع شده بود، هیچ کس حق مخالفت با نظریه داروین را دیگر نداشت، مخالفت با نظریه داروین یعنی مخالفت با علم، این برای مذهبیها یک مسئله بسیار مهمی بود. فلذا این است که ما میبینیم که آیة الله مشکینی به این مسئله مبادرت میکند و به هر حال یک فضایی را ایجاد میکند که آن ترس و رعب رنگ میبازد و یک بارقه امیدی پیدا میشود و از این جهت برای به خصوص نسل جوان پرجاذبه بود. ارادت مابه جهت همین حریت علمی، به ایشان تقویت میشد، تا اینکه انقلاب و پیروزی انقلاب پیش آمد، در پیروزی انقلاب هم خب حوادثی رخ داد که آیة الله مشکینی همچنان در محور توجه نیروهای انقلابی قرار گرفت. چه مسائلی که در مجلس خبرگان قانون اساسی مطرح بود وچه پس ازآن به خصوص مسئله بند ج که آن موقع مطرح بود، راجع به اصلاحات ارضی، ایشان با آیة الله بهشتی در این زمینه بسیار مدافع این قضیه بودند و به همین جهت هم حملاتی به هر دو بزرگوار شد و از آن طرف هم حمایتهایی از آنهاگردید و مورد توجه بیشتر واقع شدند، به جهت همین علاقههایی که نسبت به آیة الله مشکینی بود پیوند خودمان را با آیة الله مشکینی حفظ کردیم. من در آن دورهای که مسئول انتشارات و مطبوعات سپاه بودم به مقتضای نیازی که در مسائل علمی فکری داشتیم؛ چون مجله پیام انقلاب در تیراژ 270تا280 هزارتیراژ پخش میشد و بعدا مجله امید انقلاب 170، 180 هزار، اینها به جهت رویداد جنگ تحمیلی خیلی در داخل سپاه مصرف نداشتند و بیشتر در بیرون فروخته میشدند و به چاپ دوم هم میرسیدند، آن موقع ما سعی میکردیم از آیة الله مشکینی بهره بیشتر ببریم و بحثهای ایشان را در مجلات بازتاب بدهیم. شما اگر ملاحظه بکنید در همین مجله پیام انقلاب فرمایشات بسیاری از آیة الله مشکینی درج شده. بعد حتی هنگامی که ما تصمیم گرفتیم زندگی پیشگامان انقلاب را، طلایهداران انقلاب در مجله پیام انقلاب داشته باشیم، اسم تعدادی از شخصیتهای پیشرو رافهرست کرده بودیم،تا خبرنگارهای ما بروند با این آقایان مصاحبه بکنند، این کار انجام شدبه طوری که هر شمارهای از پیام انقلاب را نگاه بکنید با یک شخصیتی از شخصیتهای علمی، دینی، سیاسی و مصاحبه شده و زندگینامه آنها از زبان خود آنها مورد بحث قرار گرفته است ، بسیاری از اینهابعدها به شهادت رسیدند:آیة الله مدنی، آیة الله صدوقی، آیة الله دستغیب، آیة الله ربانی شیرازی، آیة الله ربانی املشی و خیلی دیگر که لازم نیست من همه را اسم ببرم، ما در همان شمارههای آغازینی که چنین تصمیمی گرفتیم گفتیم آیة الله مشکینی در صدر همه برای ما قرارداردو خود من هم خدمت ایشان رسیدم و اتفاقا در همان کوچه رهبر، در همان منزل سابق ایشان، بدون هماهنگی هم رفتیم و ایشان حضور نداشتند و گفتند در مسجد اعظم مشغول تدریس اخلاق هستند، دوستان ما رفتند آنجا ببینند شرایط درس ایشان چطوری هست، آمده بودند در مسجد اعظم که آن جمعیت کثیر که حالا بین هزار تا دو هزار نفر تخمین زده می شد، وقتی که مشاهده کرده بودند، خیلی عجیب بود که در آن درس، اعاظم، فضلا، طلاب و حتی بعضی از تحصیلکردههای غیرحوزوی حضور پیدا میکردند و واقعا هم بحثهای اخلاقی ایشان بسیار تاثیرگذار بود، و در آن مقطع خاص هم بر مخاطبینی که حاضر بودند تاثیر میگذاشت و هم بعد از آن در مجلات به صورت جزوات پخش میشد وعدۀ زیادی مورد استفاده قرار میدادند، ایشان پس از درس که تشریف آوردند منزل و ما خواستیم که زندگینامهشان را برای ما بیان بکنند، با یک صفا و اخلاص و سادگی بیان کردند که هنوز هم از یادم نرفته است،مثلا گفتند: ما در روستای " آلنی " در نزدیک مشکین شهرزندگی می کردیم ، پدرم در ابتدا کشاورز و روستایی بوده و بعد علاقه مند به مسائل علمی و دینی شده و سپس از روستای آلنی مهاجرت کرده و آمده قم و از آنجا رفته نجف و مدت چهار سال در نجف مانده، ما هم چند برادر و خواهر بودیم به اتفاق مادرمان بعدا رفتیم به ایشان ملحق شدیم و آنجا متاسفانه مادرمان فوت کرد و ما با پدرمان برگشتیم به همان روستای آلنی. بعد ایشان توضیح میداد که چون پدرم خیلی به تحصیلات دینی علاقه مند بود به من گفت اگر به تحصیلات دینی نپردازی تو را نمیبخشم، از تو راضی نیستم و روز قیامت نفرینت میکنم که با روی سیاه محشور بشوی ! پدرم که فوت کرد ما تصمیم گرفتیم بیاییم حوزه و پولی نداشتیم،به بعضی از دوستان و آشنایان و اقوام مراجعه کردیم و بالاخره پنج تومانی پول جمع کردیم که با یکی دیگر از دوستانمان، دو نفری بیاییم برای تحصیل به قم، منتهاقبل از آن یک خوابی دیده بودم که کسی به من شش تومان پول میدهد که بیایم به قم، بعد وقتی که پنج تومان جمع شد، گفتم آخر در خواب من شش تومان دیدم چرا الان پنج تومان است، گفتم خب جزئیات خواب لازم نیست که همهاش درست دربیاید و تطبیق بکند و فکر خودم را خیلی مشغول نکردم؛ اما بین راه که آمدیم به یک جایی رسیدیم یک امام جماعتی به ما برخورد کرد و گفت کجا میروید گفتیم میرویم قم برای تحصیل،او هم نفری یک تومان به ما داد و آن شش تومان هم محقق شد.
ایشان توضیح دادند که ما وقتی که آمدیم در قم، با چه شرایط سختی مواجه شدیم، شرایطی که کسی نمیتوانست حتی شکم خودش را سیر بکند و این شرایط جامعۀ آن روز بود واکثرا به آن مبتلا بودند و مخصوصا قشر طلاب و روحانیون در مضیقۀ خیلی شدید بودند، بعد آن وضع حجرههای نمور و شرایط سخت معیشت را ایشان توضیح میداد و میگفت ما در آن شرایط سخت درس خواندیم و توانستیم با انگیزهای که داشتیم به مراحلی برسیم ودر درس آیاتی بزرگی مثل آیة الله خوانساری بزرگ، آیة الله بروجردی و بعضی دیگر را ذکر کردند که حاضر شویم.
ایشان میفرمود باید قدر این شرایط را بدانیم، ما شرایط بسیار سختی را تجربه کردیم، این طلاب امروز نمیدانند که در گذشته شرایط چه بوده است، به هر حال در همان شرایط سخت که افراد معیشتشان را نمیتوانستند اداره بکنند و نمیتوانستند یک شکم سیر بخورند و بخوابند، تحصیل کردند و به مراحل و مدارجی رسیدند اینها را برای ما ذکر میکردند و اینها واقعا برای ما خیلی آموزنده بود، به وجد میآمدیم.
بعد از آن هم در موقعیتهای مختلف خدمتشان رسیدیم، من یادم است که یک وقتی آمدیم، ایشان بعضی کتابهایشان را چاپ کرده بودند، فکر کنم جزوهای بود به نام " زمین وآنچه درآن است"،" ازدواج در اسلام"،"خمس " و بعضی کتابهای دیگرکه یاتازه منتشر کرده و یا تجدید چاپ نموده بودندوهمه را موقتا روی هم انباشته بودند، از اینرو ما به انبوه کتابهایی که چاپ شده بود رسیدیم، نگاهی به آن کتابهاکردیم، ایشان فرمودند: که اگر دوست دارید و اگر میتوانید استفاده بکنید مجاز هستید که از اینها از هر کدام فقط یک عدد بگیرید، که دوستان ما اتفاقا از آن کتابهای ایشان که چیده بود از هر کدام یک نسخه هم به یادگاری گرفتند.
ایشان هر وقتی که خدمتشان رسیدیم حتما مقید بودند که بدرقه بکنند ، حتی مشایعت را تا دربمنزل ادامه میدادند و گاهی متوقف میشدند تا افراد از درب منزل دور بشوند و این خیلی جالب بود برای ما آموزنده بود.
از سبک نگارش آثار ایشان به نظر میرسد که اهتمام ویژهای به عمومیسازی مطالب علمی و روان کردن آن داشتند، در این باره هم توضیحاتی بفرمایید؟
یکی از جنبههای جالب آیة الله مشکینی این است که اگر کسی کتابهای آیة الله مشکینی را مطالعه بکنددرمی یابد که وی یک شخصیت دینی سنتی است، آثار ایشان حدیث است ، روایت است ومسائل اخلاقی واعتقادی است. خیلیها شاید اینها را خلاف شأن خودشان بدانند، به دیگران توصیه بکنند که اینها را انجام بدهند،امابرای ایشان انگیزهها و اهداف دینی در صدر همۀ برنامههایشان بود، فلذا شما ملاحظه میکنید که علاوه بر کتابهایی که در زمینههای حدیثی نوشته اند، کتابهایی که در زمینه مسائل اخلاقی و خانوادگی تالیف کرده اند، مثل ازدواج در اسلام عموما به، مسائلی را میپردازند که مبتلابه به جامعه است و همه به آن به نوعی نیاز دارند. حتی در مسائل علمی حوزوی هم وقتی وارد میشوند، «اصطلاحات الاصول» و «مصطلحات الفقه» را برای طلاب تدوین می کردند واقعا برای ما خیلی قابل استفاده بود، یعنی به عنوان یک راهنما و به عنوان یک کتاب دم دستی مورد استفاده بود، خب خیلیها میتوانند این کارها را انجام بدهند ولی فکر میکنند که با موقعیتشان سازگار نیست و اگر هم لازم بداننداین کار انجام بشود توصیه میکنند دیگران انجام بدهند. ولی آقای مشکینی هیچ ابایی از این مسئله نداشت و لذا شما میبینید که خیلی از کتابهای ایشان برای سطوح متوسط نوشته شده، چه اخلاقی و چه حدیثی، همین کاری که برای دعا انجام داده اند از این منظر حائز اهمیت است، اینکه مفاتیح را به دلیل بعضی ادعیه و توضیحات و پی نوشتهایی که مرحوم محدث قمی آورده اند و ممکن است با طبع بعضی از تحصیلکردهها و جوانان سازگار نباشد و برایشان شبهاتی ایجاد بشود، ایشان تصمیم میگیرند که این ادعیه را یک باردیگر تحقیق کنند کاری شایسته وبایسته به نظر می رسد، ایشان بر خلاف تصور بعضی ،مفاتیح را تلخیص و یا تهذیب نکرده است.ایشان بر اساس کتب ادعیه معتبر مثل اقبال الاعمال و دیگر آثاری که هست این ادعیه را تحقیق کردند و اینها را آوردند و توضیحاتی را که افزودند بسیار توضیحات سنجیدهای است و اعمالی که به مناسبتها از سوی ائمه توصیه شده اینها را خیلی سنجیده انتخاب میکنند به طوری که شبههای در ذهن کسی ایجاد نشود. خب این اهتمام به عمومی کردن معارف دینی بسیار قابل ستایش است.
من متاسفانه ترجمه قرآن ایشان را مطالعه نکردم یعنی دیدم که ایشان ترجمهای ارائه کردند و گویا سالهای اخیر هم این کار انجام شده، این فرصت را من پیدا نکردم اما آثار دیگر ایشان را همین طوری که عرض کردم برای خود من از این دید حایز اهمیت بوده که یک عالم دینی با انگیزه دینی سعی میکند معارف را عمومیسازی بکند برای تودههای متوسط جامعه، اینها را تنظیم بکند و نشر بکند و لذا آن چهرۀ علمی آیة الله مشکینی خوب جلوه پیدا نکرده، این کنگرهای که دارد برپا میشود انتظار این است که آن جنبههای علمی ای که مغفول واقع شده، را مطرح بکند.
با توجه پیشینۀ جنابعالی در کار تبلیغات وانتشارات سپاه آن هم در آغاز پیروزی ودوران جنگ تحمیلی ، نقش مرحوم آقای مشکینی را در جنگ با عراق چگونه میبینید؟
آیة الله مشکینی در زمان جنگ هم نقش بسیار مهمی را ایفا میکرد حالا چه از طریق سخنرانیهایی که بود و چه از طریق جمعیتهایی که به خدمتشان میرسیدند، از طریق حضور در جبهههای جنگ، خود من در فتح خرمشهر سال 63 چون مدیر انتشارات مطبوعات سپاه بودم، با خبرنگار و عکاس، آقای آخوندی و آقای محمود عبدالحسینی که الان هم از عکاسان برجسته کشور هستند، رفتیم به جبهه و خبردقیق هم نداشتیم که حمله واقع میشود، ولی معمولا وقتی که میخواست حوادث مهمی اتفاق بیافتد به ما اطلاع میدادند که خبرنگارها و افرادتان را بفرستید، ما از این که فرماندهی گاهی به ما میگفت که مثلا سعی کنید خبرنگار حضور داشته باشند احساس میکردیم، پس خبری هست و حملهای در پیش است، به همین دلیل خود من هم با این آقایان رفتم و در نزدیکی مقر فرماندهی سپاه در جنگ مستقر شدم؛ نزدیک غروب آفتاب بود، روی کفی یک تریلی متوقف ،نشسته بودیم که ناگهان گلوله توپی آمد و در نزدیکی ما سقوط کرد، صدای مهیب انفجارش سبب شد بدون اراده من خودم را از روی تریلی انداختم پایین. به دوستان گفتم برویم داخل فرماندهی، چون اینجا ممکن است توپ دیگری بیاید، رفتیم داخل مقر،فرماندهی دیدم آنجا جمعی بودند: آقای رضایی بود (فرمانده سپاه)، آقای رحیم صفوی (به عنوان فرمانده عملیات)، شهید حسن افشردی معروف به باقری بود که خیلی جالب بود . شهید باقری آن موقع فرمانده نابغهای بود، این فرد را گرچه برایش فیلم ساختند و گزارشهایی دادند ولی در فیلم آن واقعیتش را نمیتوانند نشان بدهند، وقتی که آنجا مینشست با بیسیم نیروهارا هدایت میکرد ، اصلا تمام منطقه جنگ را مثل کف دستش میشناخت،مثلا:به نیروها ازطریق بیسیم میگفت که شما از کجا حرکت بکنید، میگفت شما الان در 500 متری یک پاسگاه قرار گرفتید، آن طرفش درخت است، از پشت درختها حرکت بکنید، آدم تعجب میکرد که این همه عرصه و میدان جنگ را چه طوری او رفته، کی رفته اصلا، معلوم بود که خودش در وقتهایی با موتور میرود و منطقه را شناسایی میکند و با اشراف کامل نیروها را هدایت میکرد. چیزی که آن شب خیلی جالب بود حضور بعضی از بزرگان در مقر فرماندهی بود از جمله آیة الله مشکینی در آنجا تشریف داشتند که آن صحبتهای ایشان به فرماند هان ورزمندگان بسیار دل و جرأت وامید میداد، شجاعت میداد، روحیه میداد. نصایحی که ایشان میکردند، ادعیهای که آن شب میخواندند، آن شب تا به صبح ایشان نخوابیدند و مرتب مشغول دعا و ذکر و نصیحت بودند، این برای من خیلی جالب بود که یک عالم دینی با آن سن و سالی که ایشان در آن موقع قریب بالای 60 سال را داشتند در جبهه حضور پیدا کرده اند با سلوک و حسن اخلاق با نیروها دارند برخورد میکنند، خب آن عملیات هم به برکت همین دعاها و همین روحیهها به پیروزی رسید و خرمشهر هم آزاد شد و بعد ما مراجعت کردیم، اینها همه سبب میشد که این ارتباطها با آیة الله مشکینی بیشتر بشود.
ایشان از این که پس از انقلاب ،به جهت مسائل امنیتی ،در حصار کادر امنیتی قرار گرفته بودندو ارتباطشان با مردم کم شده بود؛بسیار ناراحت بودند ،یکبارباعصبانیت گفتند این چه وضعیتی است مارا مثل عروس از جایی به جای دیگری می بردند،بگذارید تا میان مردم باشیم. به خدا قسم من از این وضیعت رنج می برم.
البته این را هم در پایان بگویم که علی رغم این ارادت وعلاقه ای که به آیت الله مشکینی داشتم،از نقد وانتقاد نیز فرو گذار نمی کردم،چنانکه یکبار نسبت به برخی از مطالب نماز جمعه ایشان،نامه ای مفصل خدمتشان ارسال داشتم واشکالاتی را که به نظرم می رسید را به استحضار شان رساندم والبته این هم در ادامه همان ارادت بود.
از اینکه زحمت این گفتگو را پذیرفتید، سپاسگزاریم. اگر مطلب دیگری به نظرتان میرسد، بفرمایید.
این وجوهی که از سیره وعمل ایشان نقل کردم تنها برای ما جوان های پیش از انقلاب جاذبه نداشت ، بسیاری از هم دوره های ایشان را تحت تاثیر قرارمی داد. بنده هنگامی که مجله کیهان اندیشه را منتشر می کردم با بسیاری از علما وفریختگان تماس و ارتباط علمی داشتیم،در برخی از این موارد ، همین روابط علمی جنبه دوستانه وعاطفی هم می گرفت وشماری از اندیشمندان از داخل وخارج به دیدار ما می آمدند، یکی از شخصیتهایی که با وجود تفاوت سنی وموقیعت علمی برجسته که داشت به دیدارما می آمد آقای دکتر سید علی موسوی بهبهانی بود، ایشان مرد بزرگی بودند که تحصیلات حوزوی ودانشگاهی را در حد عالی طی کرده و در دوره های ارشد ودکتری به تدریس مشغول و سالیان درازی دانشجویان بسیاری در داخل وخارج کشور از محضر ایشان بهره مند بودند؛درعین حال علاوه برارائه مقاله در مجله کیهان اندیشه گاهی هم در قم وسایر شهرستانها با هم مجالست داشتیم، جالب این است که آقای دکتر موسوی بهبهانی باآن که از لباس روحانیت خارج شده بودند. اما مشی طلبگی را فراموش نکرده بودند ، بطوری که یکی از روزها ، که در دفتر کیهان اندیشه تشریف آورده بودند؛چند نفر از طلاب جوان هم حضور داشتند،وقتی که با نظرات جدید ایشان درمباحث قرآنی وفقهی مواجه شدند؛ نتواستند تحمل کنند ؛ واعتراضاً گفتند، آقا شما را به چه این حرفها! ورود در این ابحاث نیاز به تحصیل علوم دینی و حوزوی دارد!!
من در گوشی به آنها گفتم ، آقای دکتر از فضلای قدیم حوزه هستند.غرض این که آقای موسوی بهبهانی اظهار می کردند که از همه دوره ها و هم مباحث های آیت الله مشکینی در دورانم نخست طلبگی خود بوده ام؛ جالب آن از نظر سجایای اخلاقی وسلوک عملی به آیت الله مشکینی بسیار علاقه داشتند، هر وقت که قم می آمدن بدون تعیین وقت قبلی به ملاقات آقای مشکینی می رفتند، آقای موسوی بهبهانی می گفتند، من هر وقت قصد دیدار باآیت الله مشکینی را دارم وبه منزل ایشان مراجعه می کنم.توسط مسئولان دفتر ایشان یادداشت کوتاهی می دهم که برای ملاقات آمده ام،بلافاصله با استقبال ایشان مواجه می شوم.
به هر حال آقای بهبهانی پس از سی سال آن پیوند عاطفی وارادت به آیت الله مشکینی را فراموش نکرده بودند، وباآن که به مناصب سیاسی واجتماعی بی اعتنا بودند، اما دشواری سفر به قم برای دیدار رئیس مجلس خبرگان وامام جمعه را بر خود هموار می کردند.